« لبخند!پادرمياني مي كني ؟! »

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 23ام بهمن, 1393

يكي اسبي از دوستي به امانت خواست.

گفت: اسب دارم اما سياه است.

گفت: مگر اسب سياه را نمي شود سوار شد؟

گفت: چون نخواهم امانت داد، همين قدر بهانه بس است.

گزيده طنز عبيد زاكاني/ ابوالفضل زورويي نصر آباد/ ص 26

نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

سلام علیکم
بسی خندیدیم گلدختر!^_^
……………………………………
پاسخ دادن:
سلام عليكم و رحمه الله خانم طلبه!
هميشه شاد باشيد و سلامت
از حضور دوستانه شما سپاسگزارم
در پناه حق

1393/11/25 @ 00:43
نظر از: محبوبه عظیم زاده آرانی [عضو] 

با سلام و عرض ادب
به جای این عکس بهتر نبود عکس اسب سیاه می گذاشتید (لبخند….)
جالب بود
منتظر حضور سبزتان هستم دوست عزیز
التماس دعا …………………………………………………………….

پاسخ دادن:
با سلام و عرض ادب متقابل دوست عزيز
ب نظرم بيشتر از سياهي اسب، سياهي روابط به چشم خورد و ادعاهاي دوستي، دردوستي هاي ناممكن.
از توجه و حضور شما سپاسگزارم
چشم حتما.
محتاجيم به دعاي خير دوستان
در پناه حق

1393/11/24 @ 21:34


فرم در حال بارگذاری ...