« مهار شیطان 6 | هشداری جدی! » |
حکایت!
نوشته شده توسطصداقت...! 9ام مهر, 1393شخصی فاسق و فاجر موی بر سر گذاشته و به جهت گدایی و اخاذی خود را سید می نامید.
روزی مردی عالم و متقی که اصل و نسب این مدعی را می دانست
از پیش ر وی او گذشت و سلام نکرد. مرد متعرض شد و گفت:
من از آل رسول هاشمی هستم و تو از امت جد منی تو را کی رسد که
از کنار من بگذری و سلام نکنی در حالی که در شبانه روزچندین بار
در نماز و غیر نماز بر من صلوات می فرستی و می گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد
گفت: من در صلوات و آله الطیبین الطاهرین هم می گویم
و تو با این قید از آل او خارج می شوی چرا که نه طیبی و نه طاهر!
اندر لطایف روزگار/ علیرضا مرتضوی کرونی/ ص 37
سلام دوستان خوبم.مطلب جالبي بود.خسته نباشيد.به وبلاگ ماهم تشريف بيارين خوشحال ميشيم.
پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز
کیفیت از درون حق پذیر شماست.
چشم حتما
از حضور گرم شما سپاسگزارم
موفق باشید
در پناه حق
فرم در حال بارگذاری ...