« واحد عمومی دانشگاه امام صادق علیه السلام!پيام به مسيحيان جهان در ميلاد حضرت عيسى علیه السلام! »

فاش گویم غم دل...!

نوشته شده توسطصداقت...! 5ام دی, 1394

کاش در خلوت امشب تو فقط بودی و من
آگه از این دل پرتب ، تو فقط بودی و من
کاش حتی دو ملک را ، ز برم می بردی
در حرم خانه ام امشب ، تو فقط بودی و من
من هم از سینه ، دل هرزه ، برون می کردم
این دل صد دله ، یارب ! تو فقط بودی و من
کاش هنگام دعا ، لب ز میان بر می خواست
بی میانجی گری لب ، تو فقط بودی و من
واژه در مطلب دل ، واسطه ی خوبی نیست
کاش بی واژه و مطلب ، تو فقط بودی و من
واژه نامحرم و دل هرزه و لب بیگانه است
کاش بی واسطه هرشب ، تو فقط بودی و من
روزها کاش نبودند و همه دم شب بود
شب بی اختر وکوکب ، تو فقط بودی و من
فاش گویم غم دل : کاش خدایا دائم
من بُدم از تو لبالب تو فقط بودی و من

شاعر: علی اکبر رشاد

نظر از: عمادی [عضو] 

با سلام
زمـیــن گــهــواره كــابــوس هــای تـلـخ انـسـان بود

زمــان چـون كودكی در كوچه های خواب حیران بود

خـــــــدا در ازدحــــام نــاخــدایـــان جـــهــالــت گـم

جــهــان در اضــطــراب و تـرس در آغوش هذیان بود

صـــدا در كــوچــه هــای گـیج می پیچید بی حاصل

سـكــوتــی هــرزه سرگــردان صـحـرا و بـیـابـان بود

نـمــی رویید در چشمی به جز تردید و وهم و شك

یـقـیـن تــنـهــا سـرابـی در شكارستان شیطان بود

شـــبــی رؤیـــای دور آســمـــان در هــیــأت مـردی

بــه رغــم فـتـنـه هـای پـیش رو در خاك مهمان بود

جــهــان بــا نـامـش از رنـگ و صدا سیراب شد آخر

«مـحـمـد» واپـسـیـن پـیـغـمبر خورشید و باران بود
ممنون از بازدید شما دوست عزیز

پاسخ دادن:
سلام و احترام
زیبا بود.
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1394/10/08 @ 09:53


فرم در حال بارگذاری ...