« ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم!الهی! »

مواظب باش!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام شهریور, 1393

از درب منزل که خارج شدم خانم همسایه با دو کتابی که در دست داشت مقابلم ایستاد و بعد از احوالپرسی توضیح داد که نگاهی به کتاب ها بیاندازم اگر به  مطالب آن  اشراف دارم  وقتی برای  یاددادن به دخترش در نظر بگیرم. کتاب ها را از او گرفتم و با نگاهی به فهرست به خانم همسایه گفتم که به منزلمان برود و ازنازنین بخواهد چون هم رشته اش مهندسی است و مرتبط و هم  اینکه تازه از دبیرستان وارد دانشگاه شده هنوز مطالب را فراموش نکرده. و خداحافظی کردم. در راه

احساس دلگیری داشتم چقدر در دبیرستان و دانشگاه به فیزیک و ریاضی تسلط داشتم و مسائل را به راحتی حل می کردم اما حالا چند تا مسئله ساده ریاضی و فیزیک مرا شرمنده خانم جوان همسایه و فرزند یتیمش می کند. واقعا این چه علمی بود و ….  کم کم به مرکز نزدیک شدم نگاهم را به تابلو انداختم و اسم قرآن را که دیدم گفتم نباید نگران گذشته بود شاید این روزها آن روزها را جبران کند.با نگا ه به  جزوه کلاس که عنوان آن  «سبک زندگی قرآنی » بود کمی آرام شدم. استاد آیات را برای ما تلاوت می کند حفظ می کنیم و بعد توضیحاتی می دهد. جمع کلاس 12  نفر بیشتر نیستند .قرآن و کلاس هایش همیشه غریب است. کم کم بحث نذر و کارمندی زن و نذر با حقوق خودش شد که یکی از افراد کلاس که زن تقریبا مسنی بود و اذعان کرد که خودش کارمند است و این سوال را پرسیده گفت: چون زن از اوقاتی که متعلق به همسر است برای کارکردن استفاده می نماید در هر شرایط و با هر شرایطی نمی تواند نذر داشته باشد و … با خودم گفتم چه خوب است که زنان ما اگر حقوق خود را می شناسند و به آن تاکید دارند به وظایف خود هم آشنا هستند. در همین افکار بودم که استاد گفت:  فصل دهم : رفتارهای نامطلوب اجتماعی و مواردآن تمسخر و تحقیر، دروغ و فریب، غیبت و بدگویی، تهمت و … . پس از حفظ  آیات و … بحث ازدواج شد و همان خانم بین سخنانش گفت: «شوهر کم است و آنها که با لیاقت ترند می روند و بقیه می مانند.»  نمی دانم چرا اما از حرفش بوی تحقیر یا … می آمد. نگاهی به اطرافم انداختم 9 نفر از افراد کلاس مجرد بودند و هفت نفر بالای 30 سال. به هر کدام نگاه کردم لیاقت هایشان بالا بود تحصیل کرده، عفیف و پاکدامن، خانواده های قابل و اهل حلال و حرام، سر و وضع مناسب، ناگهان نگاهم به استاد کلاس افتاد که با مکث عجیبی کلام خود را ادامه داد . یادم آمد استاد را شمارش نکرده ام و حالا می شدیم ده نفر. استاد خواستند تا اگر کسی آیه را حفظ شده بخواند و همان خانم آیه «دوری از تمسخر و تحقیر دیگران » را با صوت زیبا و از حفظ تلاوت کردند. خنده ام گرفته بود از رفتارهایمان. سبک زندگی قرآنی یعنی پیاده کردن فرمان خدا در زندگی نه به خاطر سپردن. شاید اگر این خانم به این فکر کرده بود که خدا اجازه تحقیر و سرزنش و … نه تنها مسلمان شیعه را بلکه هیچ احد الناسی را صادر نکرده،و به جای حفظ  با رفتارش این آیه را تلاوت می کرد بهتر بود. کمی بعد یاد کتاب و خانم همسایه افتادم شاید آنچه علم را  از علم لا ینفع  بودن نجات می دهد استفاده از آن به عنوان ابزاری برای رضای خداست نه نام و عنوان و مکان و زمانش. نازنین با همان رشته مهندسی که متعصب ها آن را علم خدایی نمی دانند دل یک یتیم را شاد، انگیزه تحصیل را به او باز می گرداند و مادرش را از پرداخت هزینه برای کلاس خصوصی معاف و ما با همان علم قرآنیمان  تحقیر می کنیم و مردم را به دین بدبین!


نظر از: دکی [بازدید کننده]
دکی

مثله همه دست نوشته هات زیبا و عالی….

پاسخ دادن:
سلااااااااااااااام دکتر جان
کجایید؟ دلم خیلی برات تنگ شده. این هفته میاید؟
وقتی پیامتون دیدم از خوشحالی روحم زنده شد .
خیلی از لطفت ممنونم و از اینکه بهم سر زدی سپاسگذارم.
همیشه موفق باشید
در پناه حق

1393/06/10 @ 12:32
نظر از: احمدي [عضو] 

سلام دوست عزیز،
نوشته خوبی بود و دارای نکات اخلاقی.
واقعا چه خوب است چیزهایی رو که یاد میگیریم همراه با عمل باشد، آن وقت است که شیرینی آن چیزی را که یاد گرفته ایم را میچشیم.
در پناه حق

پاسخ دادن:
سلام مهربان دوست
از توجه شما سپاسگذارم.
ان شاء الله خدا به همه ما توفیق عمل به آنچه می دانیم را عطا کند
از حضور گرم شما سپاسگذارم
در پناه حق

1393/06/10 @ 10:42
نظر از: مریم [عضو] 

مطلب قشنگی بود وآمورنده
خداقوت

پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز
زیبایی از اندیشه شماست
از توجه و حضور گرم شما سپاسگذارم
در پناه حق

1393/06/09 @ 20:07


فرم در حال بارگذاری ...