« مهمان خدا/ نعمت نهممهمان خدا/ نعمت هفتم »

مهمان خدا/ نعمت هشتم

نوشته شده توسطصداقت...! 6ام تیر, 1395

خیلی وقت بود از جمعی این چنینی فیض نبرده بودم. اینکه به عبارتی گوینده مرد بود یا زن، پیر بود یا جوان، اجتماع در مسجد بود یا هر مکان مذهبی و عمومی دیگر ، مراسم پخش  میشد یا حضوری بود مهم نیست، مهم این بود که گوینده تحصیل کرده و خیر خواه جامعه اسلامی، شناخته می شد و آنان که می شنیدند تعداد قابل توجهی بودند و از صنف و قشر مختلف. سخن از ازدواج بود و تاخیرها و علل آن.

هر چه توانست به هم بافت و یک طرفه قاضی رفت. از کوتاهی هر قشر مسئولی، فاکتور گرفت و نوک پیکان را به سمت دختران جوان - البته با تعبیری دیگر-  گرفت. ااز بی ایمانی آنها گفت، از دنیا طلبی، از سخت گیری، از اینکه فریب حجابشان را نخورید و فرق است بین ایمان و ادعا، غرب زدگی و راحت طلبی و اغنا شدن از روش های نا صحیح و خلاصه از هرچه برازنده  افکار  مسموم خودش بود.  واقعا  این بی تدبیری و سطحی نگری جای  دق کردن داشت.  حداقل ده دختر مومنه محجبه بالای سی سال این صحبت ها را می شنیدند و حضار متاهل کوچک و بزرگ، شیر شده بودند برای سرزنش و چشم و ابرو نازک کردن.

خدای من  همه دختران مجرد شایسته این کلام و سرزنش ها هستند؟!! شاید کسی نخواست ازدواج کند یعنی حق حیات سالم وانسانی ندارد؟!!!  یعنی چون ازدواج اهمیت دارد حق داریم از هر روشی آن را  ترویج و همه مجردان را تحقیر کنیم؟!!! این ها خودشان به نوعی سر دسته مسئولین  این امر محسوب می شوند با این افکار جوانان جامعه ما کجا پناه ببرند؟ آن زمان که موقع ازدواج آنها بود کجا بودند؟ جوانان مذهبی جامعه ما عاقل و بالغ اند، کسی پرسید چرا؟ ازدواج به هر شکل و معیاری صحیح است؟ تکلیف این نسل اشتباه چه می شود؟!!!

خلاصه ا ز حرمت شکنی  خواص به شیوه  عامه - کم  هم نیست-  عجیب درگیر بودم. اگر این حرف ها از آدم هایی که حرف آنها کمتر پذیرفته می شد شنیده می شد تحملش کار ساده ای بود. اما…. با اینکه به هیچ عنوان اهل جدل و بحث و … نیستم آرزو داشتم یک جمله مستقیم با بنده صحبت کند. آرزویم به حقیقت نپیوست.

شب به نیت نماز جماعت و آرامش، راهی مسجد شدم. با دیدنش کمی خجالت کشیدم. خیلی وقت بود حاجیه خانم را ندیده بودم. مادر شهید و پپرزنی نورانی. چند بار  واسطه امر خیر  بوده و روی حرفش حرف زده بودم. خواستم مرا نبیند نشد. به اسم صدایم زد. بعد از سلام و احوالپرسی. بدون مقدمه، با همان لحن همیشگی جمله ای گفت غیر قابل پیش بینی«مادر جان حالا دیگر محض رضای خدا من که سواد ندارم هر طور خودت درست می دانی و هر کس دلت با او موافق است قبول کن. پس کی دیگر! وقتی پیر شدی؟!!!همه  سرو ته یک کرباسند و … » خندیدم و گفتم چشم.

از اتفاقات امروز نعمتی دیدم فراموش شده. نعمت وجود انسا ن هایی  که کلامشان بوی خدا دارد و از بد باوری و عیب جویی و کینه  نسبت به برادر و خواهر دینی خود، تهی هستند. همان هایی که  باورهای زیبا و خدا پسندانه ، بر کلامشان حاکم  است و  به دیگرن امید و قدرت استقامت بر باورهای صحیح  و حفظ دینداری خود می دهند در هر امری. و رفتارشان، مانع از زانو زدن  افراد جامعه، در برابر مشکلات - برای فرار از سرزنش جاهلان .- و بد بینی به دین  می شود. خدایا تو را شکر به واسطه همه انسان هایی که به دینداری هم کمک می کنند.!!

 

 

نوشته شده توسط: صداقت/ 3 تیر 1395

 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: یه طلبه [عضو] 
5 stars

نمیدانم چرا همه جا، پیش فرض، این است که دختران سختگیرند…؟!
کمی هم به حال و روز پسران و خانواده های مربیشان نظر کنند….!

پاسخ دادن:
سلام علیکم
چون ارزش ها عوض شده و برخی صاحبان ارزش چنین کرده اند!
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/10/17 @ 07:01
نظر از: مدرس [عضو] 

سلام
خدا قوت
لطفاً با نظر دادن به مطلب ” پیشنهاد شما ” از وبلاگ اینجانب مرا یاری دهید.
زیر سایه آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عاقبت بخیر باشد.
التماس دعای ویژه بخصوص در لحظات باقی مانده ماه مبارک رمضان

1395/04/09 @ 18:10
نظر از: اقای تنها... [عضو] 

با عرض قبولی طاعات
برزوم با 12پیام علامه حسن زاده درخدمیتیم
روزیتون شهادت

1395/04/09 @ 18:04
نظر از: حيدري [عضو] 
5 stars

خدایا تو را شکر به واسطه همه انسان هایی که به دینداری هم کمک می کنند.!!

عاللییییی بود
خداقوت
خوشحال میشویم به وبلاگ ما هم مراجعه کنید
http://blog-208.kowsarblog.ir/

پاسخ دادن:
سلام و احترام
متشکرم
چشم حتما
از حضور ارزشمند شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/04/08 @ 10:58


فرم در حال بارگذاری ...