بیعت الهی!

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام مهر, 1393

معاشر الناس!

من پیام خدا را برایتان آشکار کرده تفهیم نمودم . و این علی است که پس از من شما را آگاه می کند.

اینک شما را می خوانم  که پس از پایان خطبه

با من و سپس علی دست دهید تا با او بیعت کرده به امامت او اقرار کنید.

آگاه باشید من با خداوند و علی با من پیمان بسته و

من اکنون از سوی خدای عز و جل برای امامت او پیمان می گیرم!


پیام نگار(متن کامل خطبه غدیر)/ ترجمه حسین حسینی/ انتشارات رادنگار قم/ ص 76

محتاج یک نگاه!

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام مهر, 1393

خیلی وقت بود با هم دوست بودیم. خیلی همدیگر را می شناختیم. یک روز به دیدارم آمد و گفت قرار است بعد از مدت ها دوری برای دیدن اقوامش از این شهر بروند. هشت ساعتی از زمان رفتن گذشته بود که مجبور شدم با تماس تلفنی از او خواهش کنم برگردد. هر چه پرسید چرا گفتم باید بیایی نمی شود بگویم. از زحمت راه گفت و اینکه نزدیک رسیدن هستند اما با اعتمادی که به من داشت بر گشتند. همه  منتظر ماندیم تا از راه برسند. اقوام و دوستان همه جمع شده بودند و کم کم از انتظار خسته می شدند هر چند بساط پذیرایی فراهم و کولرهای منزل هوا را کاملا خنک کرده بود. تا اینکه زنگ به صدا در آمد و رسیدند. دعوتش کردم به داخل منزل. همه ساکت شدند گفتم ببینید دوستان همه شما را اینجا جمع کردم و به این دوست اهل سنتمان هم گفتم برگردد تا بگویم من خیلی به او ارادت دارم و او را دوست دارم. اخم هایش را در هم کشید و  انگار کاری از دوستی چندین ساله مان ساخته نبود گفت: همین؟ مسخره در نیاور بگو ببینم چه می خواستی بگویی؟! احساس کردم دوست دارد چنگ بیاندازد به صورتم و چشمانم را از حدقه در آورد گفتم عزیز من چرا ناراحت می شوی پس چرا شما این نسبت ها را به پیامبر ما می دهید؟ مگر عصمت او را باور ندارید یعنی  این همه زائر خسته و دور از وطن را زیر آفتاب عربستان نگه داشته بود تا آنها که نرسیده اند، برسند وآنها که رفته اند برگردند که بگوید مولا علی علیه السلام دوست اوست؟ مگر کسی منکر این حرف بود؟ چه نیازی به این کار بود؟ ببین پذیرفتن  یا نپذیرفتن ولایت حضرت چیزی به خوبی های حضرت اضافه و چیزی از او کم نمی کند این ما هستیم که محتاج یک نگاهیم. تو خواستی بپذیر یا به تعصبت ادامه بده ولی این نسبت را به پیامبر خوبی ها نده!

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن!

نوشته شده توسطصداقت...! 18ام مهر, 1393

خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد

گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن

ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم

ما را بجام باده صافی خطاب کن!

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 18ام مهر, 1393

اولین روز بستری شدن شب می شد که رفتم آنجا.

یماری در اتاق مجاور فوت کرده بود. از دهانم پرید که:

چقدر بد است در کنار اتاق مریض در بیمارستان کسی بمیرد حال آدم گرفته می شود.

بدون لحظه ای درنگ و با حالتی خاص که گویا از کلامم ناخوشنود بود گفت:

این چه حرفی است که می زنی عمر همه بندگان دست خداست.

هر وقت خودش بخواهد به اتمام می رسد.

تازه اگر برای من می گویی که بدتر!اگر قرار باشد من از مردن کسی روحیه ام خراب شود چگونه

می توانستم در جنگی حضور یابم که بهترین دوستان خود، رزمندگان و افراد واحد خود را

هر روز یکی یکی از دست می دادم. مرگ هرگاه برسد نیکوست.

 

حرف های شنیدنی1/ پا به پای شهدا/ ص 128/ شهید محمد جعفر نصر اصفهان

الهی!

نوشته شده توسطصداقت...! 18ام مهر, 1393

الهی!

دهن حسن به عطر ذکر تو معطر است

حیف است که بوی بد گیرد!

الهی نامه آیت الله حسن زاده آمل/ ص 43

مهار شیطان15

نوشته شده توسطصداقت...! 18ام مهر, 1393

زبانت را نگه دار که دلت را می کُشد و فریب شیطان را نخور که تو را به گناه می کشد.

امام علی علیه السلام:

هیچ چیز برای دل آدمی کشنده تر از زبان

و هیچ کس برای نفس انسان فریب دهنده تر از شیطان نیست.

مهار کردن شیطان/ واحد پژوهش هناریس/ ص 75


 
مداحی های محرم