« حکمت!انتخاب نگاه به محرم و عاشورا 2 »

نیستیم!

نوشته شده توسطصداقت...! 20ام آبان, 1393

سر و صدا و صحبت حضار همان و صدای ضعیف سخنران و  بلند گو همان.گاهی صدای ضعیفی به گوش می خورد. خیلی ناراحت بودم.  با خودم می گفتم چه فایده صدا که نیست این هم شد شرکت در مراسم!  برای رفع بیکاری نگاهم را دوختم به دختر بچه  سه چهار ساله ای که همراه مادرش جلوی من نشسته بودند. سارافون پوشیدن و آن هم از نوع دست بافش  برایم جلب توجه کرده بود. با ظرافت خاصی بافته شده بود اما ساده بود و خیلی راحت می شد مثلش را بافت. از سارافون خاطرات زیبایی دارم.  آن روزها جزء لباس ثابت ما دختر بچه ها بود تابستان و زمستان نمی شناخت. این از عادات و رسوم شهرما  بود . ترکیب هر لباس جدید با سارافون یا سارافون جدید با لباس های قبلی عالمی داشت برای خودش.  هم تمرین حجاب و حیا بود هم زیبایی وتنوع . آنچه در این کودک جالب می نمود حیا در پوشش  بود! چیزی که این روزها کمتر در بزرگتر ها هم دیده می شود چه رسد به کودکان. در همین افکار بودم که نگاهم را به رفتار کودکانه اش  دوختم. گرسنه بود و  از مادر طلب  خوراکی می کرد .  مادر از درون کیف بسته ای بیرون آورد که فقط یک دانه بیسکویت در آن بود. آنرا نصف کرد و نیمی را به بچه کناری که نگاه می کرد داد و نیمه دوم را به دخترش. دخترک با نگاهش اعتراض کرد ولی با یک جمله مادر قانع شد هنوز آن را داخل دهانش نگذاشته بود که درس مادر را پس داد. نگاهش افتاد به دختر بچه ای که با فاصله دو نفر کنارشان نشسته بود ؛ با مهربانی و الفاظ کودکانه اش گفت تو هم می خواهی؟ و جواب نداده نصفه بیسکویت را به او داد. بعد از مادرش طلب بیسکویت دیگری کرد. مادرگفت تمام شده و بعد تمام کیفش را بیرون ریخت و تکه ای نان خشک یافت و به اوداد   .دخترک اعتراضی نکرد و با حواله لبخندی به دو دوست غریبه ا ش تکه نان خشکیده  را  به زحمت گاز زد. دقت و دیده شدن تسلیم و ایثارو بزرگواری   این کودک  سه ساله در برابر ولی اش آبروی خیلی از ما بزرگترها ی  مدعی لبیک یا حسین و انتظار را می برد.  وای بر ما.   این همه رفتن ها و آمدن ها، گریه ها و عزاداری ها از ما آدمی ساخته بود که به اندازه نصف اعتماد این دختر بچه به ولی نعمت خود اعتماد کنیم و از فرمانش اطاعت؟!  این همه درس  شنیدیم  که چه؟ پس  کی وقت درس پس دادن  است؟!  بهتر بود به جای نشنیدن صداها با گوش  تن و اعتراض از دیگران که آن هم درست است برای نشنیدن های گوش دل نگران بودم و ناراحت. باور کنید اگر مقیاس ها را درست بسنجیم، در قیاس با تسلیم  و اعتماد و فرمانبری این کودک و درس پس دادنش  خیلی هامان  خیلی هامان آنی که باید نیستیم.

نظر از: zahra [بازدید کننده]
zahra

کاش دل آدم ها همیشه بچه میموند…
خیلی قشنگ بود…

پاسخ دادن:
سلاااام عزیز دل
کاش دل آدم ها همیشه بچه بود دریایی و زلال
ممنونم. جای بسی امیدواری داشت. حالا که دوست داشتی دونه دیگم می نویسم بیا و بخون:))
مواظب خودت و خوبیات باش.
از حضور ارزشمندشما سپاسگزارم
در پناه حق

1393/08/23 @ 12:28
نظر از: احمدي [عضو] 

سلام دوست گلم
بسیار زیبا وتأثیر گزار بود.
به روزم ومنتظرحضورسبزتون
در پناه حق

پاسخ دادن:
سلام مهربان دوست
زیبایی از نگاه زیبا پسند شماست
جای امیدواری داشت ممنونم
از حضو ر ارزشمند شما سپاسگزارم
چشم حتما.
در پناه حق

1393/08/23 @ 09:28
نظر از: دکی [بازدید کننده]
دکی

بسیار زیبا

پاسخ دادن:
سلاااام عزیزم آقای دکتر. مجدد افتخار دادید
جای امیدواری دارد.
از حضور زیبای شما سپاسگزارم
موفق باشید
در پناه حق

1393/08/22 @ 10:51


فرم در حال بارگذاری ...