« جامعه منتظر و رباخواری!همچو آب خجل! »

کاش برگه باز نمی شد؟!!

نوشته شده توسطصداقت...! 24ام خرداد, 1393

با اینکه روز بعد از بزرگداشت بود ومرکز تفریحی وسط شهر و کنار یکی از مراکز اداری مهم و چندین بانک؛ به جز درخت ها و گل و گیاه پرنده هم پر نمی زد و تنهای تنها بودند زیر نور آفتاب. ابتکار قشنگی بود رفتن به زیارت قبور شهدای گمنام. برای ما که در شهرمان شهدای گمنام نداریم خیلی زیبا بود و عرفانی. فضای معنوی و خاصی بود. تمام زمان حضور 30 دقیقه بیشتر نبود؛ وقتی موقع رفتن شد، انس بعضی ها تا حدی بود که انگار سال هاست اینجا بوده اند و دل کندن برایشان سخت بود و همراه اشک. یکی از طلاب بسیج در حال توزیع بسته های فرهنگی بود. سهم هر کس قرائت یک جزء قرآن بود ویک شکلات و یک تکه کاغذ که به روش خاص و زیبایی پیچیده شده بود. معاون فرهنگی بسیج ضمن تشکر از حضور مان توضیح دادند که بسته ها، حاوی یک وصیت از شهدای منطقه خودمان است و به شکل تصادفی بسته بندی شده و با این نیت که هر کس به آنچه سهم او می شود عمل کند. بوی اسفند و گلاب و ذکر صلوات در فضا پیچیده بود، همه با نیت عمل به وصیت و بسم الله کاغذ ها را برداشتیم. هرکسی جمله روی کاغذش را می خواند با نام شهید و چون جمعمان از 20 نفر هم کمتر بود صداها شنیده میشد، یکی میخواند نماز اول وقت، یکی رعایت حجاب، یکی پیروی از ولایت فقیه، یکی تنها نگذاشتن رهبر، یکی گریه نکردن، یکی امر به معروف و نهی از منکر ویکی احترام به والدین، و بعضی ها هم تکرار همان وصیت ها بود . چسب کاغذ من خیلی محکم بود و باز نمی شد. چون می خواستیم برگه سالم بماند احتیاط می کردیم ، یکی دو نفر هم کمک کردند ولی باز نشد . ماشین از راه رسید و ما در حال سوار شودن بودیم و در همین حین مشغول تلاش برای باز کردن چسب. تا اینکه برگه باز شد، یک لحظه فقط متوقف شدم و تمام بدنم لرزید. دوستم می گفت ببین از … شهید جاوید الاثر است. نوشته بود …. و من هنوز یک سال است که شرمنده ام. و هر چه فکر می کنم بیشتر می فهمم که عمل کردن به این وصیت چقدر مرد می خواهد. اما زمانم را تنها نگذارم چگونه؟!!؛ در حالی که همه مان در عمل به این وصیت کم آورده ایم یک سال است می خواستم برایتان بنویسم نمی شد. آن روز می گفتم کاش برگه باز نمی شد ولی امروز می گویم اگر باز نمی شد چیزی از مسئولیت ما کم می شد؟!!

سال ها ست منتظر سیصد و اندی مرد است

آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم


نظر از: موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو] 

سلام دوست عزیز ممنون که با قلم زیباتون مسئولیت سنگینی که بر دوش تک تک ما طلاب است را یادآور شدید. دوست عزیز بیایید به همدیگه نحوه اجرای این وظیفه خطیر را هم گوشزد شوی. یا علی.

پاسخ دادن:
سلام دوست گرامی. زیبایی از نگاه شماست.
ناقلان علم چه بسیار و عاملان به آن چه کم!
ان شاء الله. به زودی با نحوه اجرا هم اول برای گوشزد به خودم و دوم برای بهره مندی دوستان در خدمت شما خواهیم بود.
از حضور امر به معروفی و نهی از منکری شما سپاسگذارم.
در پناه حق

1393/03/25 @ 10:21
نظر از: محمدی هنزئی [عضو] 
محمدی هنزئی

سلام
ماتا ابد مدیون خون شهداء هستیم. این رابارها شنیدیم و واقعا هم درست است.
اما این را هم بنده بگم :
ماابد مدیون رنج هایی هستیم که خانواده شهداء کشیده اند .

پاسخ دادن:
سلام علیکم و رحمه الله
قطعا همین طور است و کاملا با شما موافقم و از تذکر این نکته از شما سپاسگذارم.
منظور ما این بود که علاوه بر اینکه وظیفه شیعه بودن ما یاری امام زمانمان است وقتی شهدا هم به آن سفارش کرده اند مسئولیت ها چندین برابر می شود. و عذر و بهانه ای قابل پذیرش نیست.
از حضور زیبای شما سپاسگذارم
در پناه حق

1393/03/25 @ 07:33
نظر از: محمدي زارنجي [عضو] 
محمدي زارنجي

رنگ شهدا رنگ خدایی است . بی شهدا زندگی کردن بی خدامردن است.خدا قوت

پاسخ دادن:
با سلام.
واقعا.
از حضور زیبای شما سپاسگذارم.
در پناه حق

1393/03/24 @ 14:22


فرم در حال بارگذاری ...