ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
حکمت!
نوشته شده توسطصداقت...! 26ام مرداد, 1393حکیمی گفته است:
رأی بزرگ را حقیر مدارید اگرچه از کودک خردسال واقع شود.
زیرا که دُرّ گرانبها از قیمت خود نیفتد هر چند که کودک غواص از دریا آورده باشد.
حکایت و حکمت2/ حسین دیلمی/ ص 15
الهی!
نوشته شده توسطصداقت...! 26ام مرداد, 1393الهی
در شگفتم از آن که در غربت از یاد وطن شکفته می شود
و در دنیا از یاد آخرت گرفته.
الهی نامه حسن زاده آملی/ ص 39
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار(20)
نوشته شده توسطصداقت...! 26ام مرداد, 1393آيا شما به هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد؟ در آن هنگام كه به فرزندان خود گفت پس از من چه چيز را مى پرستيد؟ گفتند : خداى تو و خداى پدرانت ، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ، خداوند يكتا و ما در برابر او تسليم هستيم .(133 بقره)
نکته تفسیری:
چرا خدا می فرماید مگه اونجا بودید؟چرا یعقوب فرمود: چه چیز را؟ اسماعیل پدر یعقوبه؟
اعتقاد جمعى از يهود اين بود كه «يعقوب »به هنگام مرگ فرزندان خويش را به دينى كه هم اكنون يهود به آن معتقدند (با تمام تحريفاتش ) توصيه كرد، خداوند در رد اعتقاد آنان اين آيه را نازل فرمود در اینکه توصيه حضرت یعقوب تنها به توحيد و تسليم در برابر فرمان حق بود كه ريشه پذيرش همه برنامه هاى الهى است .
در وجود يعقوب به هنگام مرگ آثار يكنوع ناراحتى و نگرانى از وضع آينده فرزندانش احساس مى شد، سر انجام اين نگرانى را به زبان آورده پرسيد فرزندانم بعد از من چه چيز را مى پرستيد؟ مخصوصا گفت «چه چيز»و نگفت «چه كس را » چون در محيط زندگى او گروهى بت پرست بودند كه در برابر اشيائى سجده مى كردند، يعقوب مى خواست بداند آيا هيچگونه تمايلى به اين آئين در اعماق جان آنها هست ؟
حضرت اسماعيل پدر يا جد«يعقوب» نبود، بلكه عموى او بود، در حالى كه در آيه مورد بحث كلمه «آباء» جمع «اب» به كار رفته ، و از اينجا روشن مى شود كه در لغت عرب گاهى كلمه «اب » به عمو اطلاق مى گردد، و از همين رو مى گوئيم اگر اين كلمه در مورد «آزر»در قرآن به كار رفته مانع از آن نيست كه آزر عموى ابراهيم باشد نه پدرش (دقت كنيد).
تفسیر نمونه/ جلد 1/ خلاصه صص 462 تا 465
وز سر پیمان نرود!
نوشته شده توسطصداقت...! 25ام مرداد, 1393هر چه جزبار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود!
تنها فرصت!
نوشته شده توسطصداقت...! 25ام مرداد, 1393نفهمیدم کی وارد اتاق شده بود. در اتاق همیشه بازه و پاتوق نوشتن و فعالیت و … کاملا روبروی در ولی وقتی تمرکز کنم روی کاری اصلا متوجه اطرا ف نیستم. دیدم منتظره. گفتم چیه؟ گفت: عمه. گفتم: جانم. گفت چسبت میدی؟ گفتم : می دونی که کجاست برو بردار. یادم نبود دستش هنوز نمیرسه. بلند شدم که چسب بهش بدم. گفتم: عمه چسب می خوای چه کار؟ گفت: می خوام برم درختتون که عمو بریده بچسبونم. بغلش کردم و گفتم: عمه جان درخت که بریدن نمیشه چسب زد چسبم بزنی فایده ای نداره. امسال هوا گرمه برگای درخت زودتر خشک شدن . چون خیلی بزرگ شده شاخش رفته خونه همسایه برگ میریزه اون چون پیر شده نمی تونه که مثل مامان جون صبح و عصر جارو کنه عمواین شاخش بریده که همسایه راحت بشه. تازه عمه؛ وقتی پاییز شد و برگاش ریخت. بعد برف اومد و برف بازی کردی ،دوباره بهار میشه شاخه و برگ های تازه و قشنگ میده. از بغلم اومد پایین و دوید توی هال و گفت بابا بابا عمه میگه چسب نمی خواد دوباره بزرگ میشه و دستاش باز کرده بود و می گفت این قدر بزرگ میشه. بهش نگاه می کردم و با خودم می گفتم هر چقدر هم که بچه باهوش باشه و ما درسش بدیم صفا و پاکیش و هیچ چیز نمی تونه ازش بگیره حتی بزرگتر بودن از سنش. کاش همه ما صفا و پاکی این بچه سه چهار ساله را داشتیم ولی این قدر بزرگ شده بودیم که بفهمیم دنیا که گذشت اگه کال از درخت جدا شدیم دیگه هیچ بهاری وجود نداره و تا ابد کالیم.
هرورقش دفتری است معرفت کردگار(19)
نوشته شده توسطصداقت...! 25ام مرداد, 1393(به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده ) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد(124 بقره)
نکته تفسیری؟
کلمات (وسائل)؟ امامت یعنی چه؟ انتخاب امام با کیست؟ ظالم کیست؟
يك سلسله وظائف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص همه آنها را به عاليترين وجه انجام داد، اين دستورات عبارت بودند از:بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدى براى قربانى او به فرمان خدا! بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بى آب و گياه مكه در جائى كه حتى يك نفر سكونت نداشت !قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخى و قرار گرفتن در دل آتش ، و حفظ خونسردى كامل و ايمان در تمام اين مراحل ! مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود در سرزمينهاى دور دست براى اداى رسالت خويش ، و مانند اينها.
در حقيقت مقام امامت ، مقام تحقق بخشيدن به اهداف مذهب و هدايت به معنى «ايصال به مطلوب»است ، نه فقط «ارائه طريق» علاوه بر اين «هدايت تكوينى»را نيز شامل مى شود يعنى تأثير باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدايت معنوى آنها (دقت كنيد). امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى و معنوى جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى است ، امام رئيس حكومت و پيشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است .مفهوم اين سخن اين نيست كه امام مردم را اجبارا به حق مى رساند بلكه با حفظ اصل اختيار و داشتن آمادگى و شايستگى مى توانند از نفوذ ظاهرى و باطنى امام ، هدايت يابند. درست همانگونه كه مى گوئيم خورشيد براى تربيت موجودات زنده آفريده شده ، يا اينكه قرآن مى گويد كار باران زنده كردن زمينهاى مرده است مسلما اين تاءثير جنبه عمومى دارد اما در موجوداتى كه آماده پذيرش اين آثار و مهياى پرورش باشند.
ظلم در اینجا تنها ستم کردن به ديگران نيست ، بلكه ظلم (در برابر عدل ) در اينجا به معنى وسيع كلمه به كار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنى گذاردن هر چيز به جاى خويش است .بنابراين ظلم آن است كه شخص يا كار يا چيزى را در موقعيتى كه شايسته آن نيست قرار دهند.
از آيه مورد بحث ، استفاده مى شود كه امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم ) بايد از طرف خدا تعيين گردد، زيرا اولا امامت يك نوع عهد و پيمان الهى است و بديهى است چنين كسى را بايد خداوند تعيين كند كه او طرف پيمان است .ثانيا افرادى كه رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگى آنها نقطه تاريكى از ظلم اعم از ظلم به خويشتن يا ظلم به ديگران و حتى يك لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابليت امامت را ندارند و به اصطلاح امام بايد در تمام عمر خود معصوم باشد.آيا كسى جز خدا مى تواند از وجود اين صفت آگاه گردد؟
تفسیر نمونه/ جلد 1/ خلاصه صص 436 تا 446