ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
لذت بی مغز!
نوشته شده توسطصداقت...! 31ام مرداد, 1394آیت الله شاه آبادی:
ای عزیز!
بکوش تا صاحب عزم و اراده شوی (1) که خدای نا کرده اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی
انسان صوری بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی. زیرا که آن عالم
محل کشف باطن و ظهور سریره است و جرات بر معاصی کم کم انسان را بی عزم می کند و
این جوهر شریف (عزم و اراده) را از انسان می رباید.
امام خمینی ره : استاد معظم ما [مرحوم آیت الله شاه آبادی] می فرمودند:
«بیشتر از هر چیز گوش دادن به تَغَنیّات(2) اراده و عزم انسان را سلب می کند.»
(1) امام خمینی ره در کتاب آداب نماز می فرمایند که شیخ بزرگوار شاه آبادی روحی فداه از عزم و اراده به «مغز انسانیت» تعبیر می کردند.
(2) آوازها و موسیقی های مطرب
بوی باران(گلچینی از توصیه های اخلاقی عرفانی)/ حسن قدوسی زاده/ توصیه هایی از آیت الله شاه آبادی/ ص 17
قلم موی سرکه ای!
نوشته شده توسطصداقت...! 27ام مرداد, 1394چند قدم بیشتراز منزل دور نشده بودم. حال و احوال خوبی نداشتم. از بیداری شب و بعضی اتفاقات این چند روز به شدت خسته و دلگیر بودم . انعکاس آفتاب تازه از راه رسیده به نظرم زیبا نبود و چشم را می زد. برای فرار از اذیت چشم، نگاهم را به زمین دوختم . عجب! نمی توانستم خنده خود را کنترل کنم. تمام آزرده خاطری ها از ذهنم پاک شد و شادی ساده ای تمام وجودم را پر کرد. دو نفر از خانم های همسایه کنار کوچه نشسته بودند. سلام و احوالپرسی کرد ند اما صحنه روی آسفالت کوچه اجازه نمی داد پاسخ مناسبی داشته باشم. همسایه متعجب به نظر می رسید. مطمئن بودم هنوز صحنه را ندیده است. پسر بچه همسایه با ظرافت خاصی تمام آسفالت کوچه را، از ابتدا تا انتها، با تمام عرض و طول ، با ظرف سرکه پر از آب ، نقاشی کرده بود و هنوز هم مشغول بود. خواهر کوچکش دنبالش می رفت و پسر بچه که کلاس اول دوم ابتدایی است، به جای فریاد مزاحمت، با سوال از اینکه «حالا بگو چه می کشم »و «چه خواهم کشید» خواهرش را هم از بازی بی نصیب نمی گذاشت و هر دو شاد و سرحال بازی می کردند. خیلی زیبا بود. آفتاب نقاشی ها را رنگ آمیزی و درخشان کرده بود و بعضی از نقش هاکم کم از زمین محو می شد. کودک نقاش نه گریه می کرد و نه خسته می شد، بدون هیچ اعتراضی دوباره نقاشی قسمت محو شده را از سر گرفته بود. خیلی چیزها می شد از این خلاقیت بی هزینه و سالم کودک ؛ که هیچ مزاحمتی برای هیچ کس نداشت فهمید؛ اما وقتی نگاهم به دست های زیبایی آفرینش که ظرف سرکه را محکم نگه داشته بود افتاد؛ تنها سوالی که به ذهنم رسید این بود که ؛ چرا وقتی یک کودک توان به بازیچه گرفتن نماد ترشی و ترشی آفرینی و استفاده هنرمندانه از آن برای شادی های سالم و بی زحمت را دارد، ما اتفاقات دنیا را جدی گرفته ایم و از ابزار بودنش، قدرت رسیدن به نقش های زیبا و خدای زیبا آفرین را نداریم؟! سرکه های دنیازدگی درونمان را محو کنیم و با درونی روشن و پر نور نقش های زیبا بیافرینیم. نقش هایی به زیبایی رضایت خالق زیبایی ها!
صداقت/ 27 مرداد 94
هدیه روز دختر!
نوشته شده توسطصداقت...! 25ام مرداد, 1394برای روز دختر چه هدیه وبلاگی می شود در نظر گرفت ؟ سوالی که چند روز بود به آن فکر می کردم و پاسخی نداشتم جز ؛ مثل خیلی ها حدیثی و تبریک ولادت و روز دختر؟ مثل بعضی ها انتشارتصویر چند شاخه گل و تبریک ولادت و روز دختر؟ مثل بعضی ها عکس فانتزی از پدر و دختر و تبریک با جمله های ویژه این رابطه عاطفی؟ همه خوب بود اما تکراری است و نمی شود نام آ ن را هدیه گذاشت. باید از خودشان سوال می کردم. نشستم پای حرف دل دختران محجب و عفیفی که می شناختم با رده سنی مختلف با سوال و جواب از روز دختر. یکی گفت عالی است چون هدیه های خانواده غیر قابل پیش بینی است. یکی گفت خوب است دوستانم مرا بعد ازیک سال یاد می کنند و دلم را به پیامی شاد. یکی می گفت تولد حضرت معصومه علیها سلام را دوست دارد چون حضرت مجرد بوده و این روز بعضی مردم از احترام حضرت شرم دارند که زخم زبان تجردی بزنند. یکی گفت تلخ است چون نوع زخم زبان ها تغییر می کند و باورهای ما زیر سوال می رود مردم ما ظرفیت نداشتند از مقام شفاعت، عصمت، عبادت، عفت، پیشگویی امام صادق علیه السلام و قداست قم و تجلیگاه حضرت فاطمه بودن حرم ایشان و زیارتنامه تخصصی فقط مجردی را دیدند و دنبال علت هایش رفتند و بعضی جواب ها را چکش کردند برای کوبیدن ما. یکی گفت دلگیر است چون فرقی با بقیه روزها ندارد. یکی گفت خوب است بابا یادش می آید دختری داشت. یکی گفت بهانه می شود برای زیارت، یکی هم گفت یادآوری است که در تجرد زیستی دخترانه باید تاسی کرد به حضرت معصومه علیها سلام. یکی گفت روز دختر چه فایده ای دارد وقتی پسرها عزیزترند و کسی دختر نمی خواهد؟ یکی گفت سخت است چون پدرش مهمان خاک است. یکی گریه کرد و گفت بی حضور مادر چه لطفی دارد؟ دختری هم که سنش از سی گذشته بود گفت چه می گویی به نظرم دختران جامعه ما بهتر است بمیرند. چرا و تعجب را از نگاهم خواند و ادامه داد؛ مجردی ما عیب است؟ چرا؟ مگر ما بی عفتی کردیم؟ مگر دوست پسر داشتیم؟ مگر بی حجابی و بی حیایی کردیم؟ مگر نگاهمان دنبال زندگی مردم بود؟ در ضرورت ارتباط با نامحرم به چیزی جز رضایت خدا فکر کردیم؟ ارتباط مجازی نادرست داشتیم؟ اهل زندگی نبودیم یا توقعمان بالا بود؟ اگر ما عاقل و بالغیم حتما دلیلی داریم. درست یا نادرست. باید دلایل را شنید و تغییر داد یا سرزنش؟ این چه طرز رفتار است با ما؟ از ما کلیپ ساختند. وسیله طنز و جک و کاریکاتورها شدیم. هر کس هر اشتباهی کرد از ما دیده شد. بخندیم؛ حرفش جداست. ناراحت باشیم از غصه بی شوهری است. با بچه ها مهربان باشیم حسرت به دلیم. اعتنا نکنیم عقده ای هستیم. از جوی که ایجاد کردید در خانواده آینه دقیم در بیرون آینه گناه. در کارمان با مسئولیت باشیم و با مردان روبرو التماس خواسته شدن داریم ؛ عده ای از ما هم که وسیله هستیم برای فروش بیشتر کالاها و رونق مغازه ها …قرارمان بود آدم باشیم یا متاهل؟ راست می گفت از سوالم شرمنده شدم و از ادامه کار منصرف. خدایا با این حرف های ضد و نقیض چه بنویسم همه را شامل می شود و نامش می شود هدیه؟ من از درد دل های دختران نوشتم شاید شنیده شدن و دیده شدن آن بهترین هدیه بود. آی مردم دنیا دختران ریحانه اند و این ریحانه حیاتش وابسته است به محبت. مهربان باش. محبتی واقعی. ملاک محبت حقیقی رفتاری الهی است الهی!
صداقت/ 24 مرداد 1394
اشتباه کوشا !
نوشته شده توسطصداقت...! 22ام مرداد, 1394شدت خستگی اجازه تشریف فرمایی خواب را هم نمی داد. ناچار دست به دامن سیستم شدم. خواستم کمی مطالعه الکترونیکی داشته باشم، توانش را نداشتم . ناگهان به ذهنم رسید دستی به ظاهر وبلاگی که یکی دو ماه است فقط با مدیر محترم آن همکاری دارم و اجازه انتشار مطلب بدون تایید ایشان را هم داشتم، بکشم. اولین چیزی که به ذهنم رسید تغییر قالب و جابجایی ابزارهای نوار کناری و تغییرات تا رسیدن به آنجایی که کمی آراسته تر به نظر برسد. تمام قالب ها را آزمون و خطا کردم نهایتا به قالب مطلوبی رسیدم که هر چند رنگ جعبه عناوین پست ها را نمی پسندیدم اما از بقیه ویژگی ها قابل تایید بود. فقط نیاز به یک سر برگ مناسب با قالب داشت. چشمتان روز بد نبیند تنها برنامه گرافیکی که به آن دسترسی داشتم برنامه نقاشی بود. چون معمولا با برنامه فتوشاپ کار کرده بودم زجر آور بود. حتی نمی دانستم سایز تصویر را چگونه تغییر بدهم و خلاصه بر خلاف همیشه، به روش آزمون و خطا، نهایتا سربرگ بدی به نظر نمی رسید. ظریف کاری خاصی به دلیل امکانات ضعیف برنامه نداشت اما با دو تصویر سعی کردم تاریخچه موضوع را به نمایش بگذارم. بعد از بارگزاری متوجه شدم قالب به طور پیش فرض در یک طرف سربرگ حاشیه سفید رنگی ایجاد می نماید و تقارن مناسبی ندارد. فقط سیستم و انگشتانم می دانند چقدر طول کشید تا با برنامه نقاشی حاشیه را اضافه نمایم و تقارن را با بی تقارنی به نمایش بگذارم؛ آن هم با جا به جا کردن دو تصویر حاشیه ای در برنامه نقاشی که از غنی سازی هسته ای و ترکیب چند عکس در این برنامه که در مرحله قبل انجام شده بود، کار تجربه نشده تری به نظر می رسد. وسط این معرکه گاهی نازنین با نگاه و لبخند معنا داری می گفت: کوشا جان تمام نشد؟! بعد از بارگزاری نهایی سربرگ از شدت تلاش مضاعف، بدون حذف سربرگ های اضافه آزمون و خطا ، با سیستم خداحافظی کردم. یکی دو روز بعد به جای میزکار این بار سری زدم به صفحه وبلاگ. لبخند زدم. کوشای دوم سربرگ را تغییر داده بودند. انصافا ظریف کاری مناسبی داشت جز همان حاشیه ای که یا دقت نشده بود یا مهم به نظر نرسیده بود. به ذهنم رسید با مراجعه به تنظیمات چند سربرگ اضافه را حذف نمایم این بار در نگاه اول چند ثانیه دلگیر شدم. حتی سربرگ غنی سازی شده هم حذف شده بود. فایلش را هم نداشتم! کاش به جای ساختن سربرگ استراحت کرده بودم، کاش مطالعه کرده بودم، چه زجری کشیدم! چقدر زمانم تباه شد. چند ثانیه عجیب ناراحت کننده بود، اما با چند ثانیه فکر، وجدانم به صدا در آمد مگر وبلاگ وبلاگ تو بود؟ همه تغییرات عوض شده بود یا فقط سربرگ ؟ حالا بهتر شد یا قبلا؟ حتی طرح شبیه طرح قبلی است! مدیر از شرایط تو چه می دانست؟! …. اشتباه ، قضاوت عجولانه بود نه حذف سربرگ . همان چیزی که خیال می کنی بسیار دور است اما شاید با همراهی نوشتار تا قبل از نتیجه برای شما هم اتفاق افتاد. مواظب قضاوت های عجولانه و تباه کردن هایمان باشیم، مخصوصا در زندگی خانوادگی. قضاوت عجولانه یعنی ملاک حق بودن رضایت ما نه رضایت خدا!
صداقت/ 21 مرداد 94
غم انگیزتر از رفتنت !
نوشته شده توسطصداقت...! 20ام مرداد, 1394برادر عزیز ظرف آب به دست و با فیلتر تعویضی دستگاه تصفیه آب بازگشته بود. خسته و تقریبا عصبانی. شاید حکمت خداست که ما هم برگردیم به آن دوران ها و مزه بعضی محرومیت ها را بدانیم. پدرم برای دلداری جناب برادر از دوری آب انبارهای چهل سال پیش گفت و ناشکری مردم امروز و همین یکبار بودن و اینکه همه مجبورند. حرف های پدر که تمام شد خداحافظی کردم و از منزل خارج شدم. نمی دانم خنده دار بود یا عجیب. از هر قسمت شهر عبور می کردم مردمی را میدیدم ظرف آب کوچک و بزرگ به دست و راهی منزل. حکایت این مردم مربوط به همان آب به اصطلاح شور لوله کشی شهر است و این شیر های آب شیرین. از آنجایی که آب شرب شهر ده هزار نفری ما و روستاهای اطراف آن از قنات تامین می شود با املاحی که باید از پوشال کولرهای آبی سراغش را بگیری که هر ماه باید تعویض شود آن هم با چند کیلو وزن اضافه مسئولین محترم منت بر سر ما گذاشته و از آب شیرین مرکز استان به شیوه لوله کشی و نصب چند عدد شیر معمولی در نقاط مختلف شهر منبعی از آب شیرین برای استفاده عموم تامین کردند. مردم بیچاره هم برای فرار از احتمال بیماری کلیه یا تن به خریدن دستگاه های تصفیه داده اند یا تهیه ظرف های ده یا بیست لیتری وتامین آب شرب منزل به شیوه عهد قجر. نزدیک مقصد بودم که از دیدن صحنه ناهنجاری شکه شدم. مردی چهل پنجاه ساله با قامت خمیده از اعتیاد، در یک دست ظرف آبی که به زحمت آن را جابه جا می کرد و در دست دیگر سیگاری که با دودش جزئیات صورتش دیده نمی شد. اول به نظرم مسخره آمد جهل بالاتر از این؟!! اعتیادش مضرتر است یا آبی که هزار سال است مردم نوشیدنش را تحمل کردند و هنوز شنیده نشده است قربانی تا حد مرگ داشته باشد. اما بعد از آن کمی از رفتارم خجالت کشیدم . این که گفتی درست اما عامل اعتیادش چه بود؟ چرا کسی ناله نزد و جوانی و عمرش را نجات نداد؟ مسئول ظلمی که به این زن و فرزند می شود کیست؟ شغل دارد؟ ندارد؟ کسی دلش می خواهد او نجات پیدا کند؟ همتی شده و خدا کمک نکرده و … رسید به جهل های بزرگتر. دیدن چنین صحنه و نتیجه ای در روز شهادت رئیس مذهب شیعه غم انگیزبود اما غم انگیزتر از جهل نفهمیدن رفتن امامت، جهل نفهمیدن غایب بودن امامت است. همان جهل هایی که ریشه دوانده و نمی فهمیم هر جوان شیعه قرار بود مشکل گشای ظهور باشد نه مشکل ظهور! چقدر غم انگیز!!!!چقدر غم انگیز!!!!
صداقت/ 20 مرداد 1394
دروازه معرفت13
نوشته شده توسطصداقت...! 19ام مرداد, 1394نام کتاب: احکام نموداری (جلد دوم)
پدید آورنده: سید عباس میر جعفری
ناشر: قم؛ بین الحرمین / چاپ اول/1393/قیمت: 3000 تومان/ قطع: 7*10 سانتیمتر.
توضیحات:
این کتاب بر اساس فتاوای مشهور جمع آوری شده
و در مورد تفاوت فتاوا، به نظرات یازده تن از مراجع به ترتیب حروف الفبا اشاره شده ست.
این کتاب صفحه آرایی زیبا و جذابی دارد و کاملا مختصر و مفید است.
به دلیل ارا ئه احکام به صورت نموداری بسیارکاربردی و قابل استفاده به ویژه برای مبلغان می باشد.
موضوع مباحث این جلد از کتاب احکام معاملات است.