ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



ثمره تكامل!

نوشته شده توسطصداقت...! 26ام آبان, 1393

انسان در آغاز كامل نيست

و مانند ميوه نارس محكم به درخت چسبيده به گونه اي كه با شديدترين بادها از شاخه جدا نشود.

ولي همين ميوه هر چه بيش تر رسيده باشد وابستگي اش به درخت كمتر است.

تا اين كه پس از كامل شدن با كوچك ترين حركتي از درخت جدا مي شود و قطع وابستگي مي كند.

انسان نيز اگر در مسير تكامل قرار گيرد همين طور است.

هر چه بيش تر رشد كند از قيد ها و بند ها جدا مي شود تا قطع وابستگي كند

تا مردم از او بهره بيشتري ببرند.

شهيد مهدي فتاح الجنان/ حرف هاي شنيدني 1/ ص 139/ موسسه فرهنگي هنري قدرولايت

حكمت!

نوشته شده توسطصداقت...! 26ام آبان, 1393

حسرت ما از اين است كه عده اي از علما را ديده ايم كه

تفاوت ميان ما و آنها(از لحاظ مقامات معنوي) بسيار است به حدي كه

گويي ميان ما و آنها به اندازه چند صد سال فاصله است!

جرعه وصال(گزيده اي از انديشه هاي آيت الله بهجت) / ص 90

هدايت است!

نوشته شده توسطصداقت...! 25ام آبان, 1393

نه قرآن به تلاوت  باشد و نه دانش به روايت وليكن قرآن به هدايت باشد و دانش به درايت .

لََيسَ القرآنُ بِالتِّلاوة ِو لَا العلمُ با الرِّوايةِ و لكنَّ القرآنَ با الهدايةِ و العلمَ بالدّرايةِ

قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم

كنز العمال 1/ 550/ به نقل از فضائل القرآن/ علي اكبر تلافي / ص 11

گرسنه اي؟!!

نوشته شده توسطصداقت...! 25ام آبان, 1393

شب عمليات. ده پانزده نفري داخل سنگر نشسته بودند. علي آقا رو كرد به محمود برادرش و گفت:

شما چون برادرم هستي يك وصيت دارم….

هميشه سعي كن دو لقمه غذا بخوري بقيه اش را از قرآن تغذيه كني.

گفت: با قرآن طوري سير شو كه نيازي به اين دنيا نداشته باشي.

شهيد علي ماهاني/ حرف هاي شنيدني 1/ ص 33/ موسسه فرهنگي هنري قدر ولايت

حکمت!

نوشته شده توسطصداقت...! 25ام آبان, 1393

قرآن ما را به غايت كمال انساني مي رساند .

ما قدر دان قرآن و عديل آن : اهل بيت عليهم السلام نيستيم!

جرعه وصال(چكيده اي از انديشه هاي آيت الله بهجت / ص 114)

همراهی با کاروان کربلا26

نوشته شده توسطصداقت...! 25ام آبان, 1393

وقتي امام حسين عليه السلام جوانان و دوستدارانش را شهيد و كشته بر روي زمين ديد  عزم ميدان نمود.

توضيحات مختصر

* سخنان امام حسين عليه السلام
در اين هنگام امام حسين عليه السلام با صداي بلند فرمودند: آيا كسي هست كه از حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دفاع كند؟ آيا خدا پرستي بين شما وجود دارد تا  درباره ظلمي كه بر ما رفته از خدا بترسد؟ آيا معين و ياوري هست كه به جهت  خدا ياري ما كند؟ (1) و (2) و (3)

* شهادت علي اصغر عليه السلام (نقل اول)
پس  چون زنان صداي نازنينش را شنيدند صداي  زنان حرم به گريه بلند شد. حضرت جلوي خيمه آمد   و به حضرت زينب سلام الله فرمودند: كودك صغيرم را بياوريد تا با او وداع كنم. پس آن كودك معصوم را گرفت و صورت به نزديك او برد تا او را ببوسد حرمله بن كاهل اسدي تيري انداخت و بر گلوي آن طفل رسيد و آن طفل را ذبح كرد. حضرت به زينب فرمود: او را بگير. سپس دو دست خود را به زير گلوي او گرفت تا از خون پر شد و آن را به آسمان پاشيد و فرمود: همه اين مصايب بر من آسان است زيرا خداوند مي بيند.(1) و (2) و (3)

* شهادت علي اصغر عليه السلام (نقل دوم )
چون زينب سلام الله عليها كودك را آورد به برادر فرمود: برادر جان كودك تشنه است . پس جرعه اي آب بخواه. امام حسين عليه السلام بچه را روي دست گرفتبه مردم چنين فرمود:  اي مردم شما دوستان و اهل بيت مرا كشتيد و فقط اين طفل شير خوار باقي مانده است از تشنگي پر پر مي زند پس جرعه ايي آب به او بنوشانيد. حضرت در حال سخن گفتنبا آنها بود كه مردي از لشكر تير انداخت و كودك را ذبح نمود. (1) و (3)

(1) لهوف / سيد بن طاووس/ ترجمه عليرضا رجالي تهراني/ صص 157 تا 159
(2) منتهي الامال / شيخ عباس قمي/ جلد اول/ صص 621 تا 622
(3) مقتل الحسين عليه السلام/ سيد ضياء الدين تنكابني/صص86 تا 89