ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



همراهی با کاروان کربلا16

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام آبان, 1393

نقل است در روز عاشورا زهیر بن القین از اصحاب امام حسین علیه السلام برای کوفیان  خطابه ای داشته است.

توضیحات مختصر

* خطابه زهیراز یاران امام حسین علیه السلام در روز عاشورا
ای اهل کوفه من انذار می کنم شما را از عذاب خدا. …
همانا مردم بدانید که خداوند ما و شما را ممتحن و مبتلا فرموده به ذریه پیغمبرش تا ببیند ما چه خواهیم کرد با ایشان. اینک من می خوانم شما را به نصرت ایشان و مخذول گذاشتن طاغی پسر طاغی عبید الله بن زیاد را زیرا که شما از این پدر و پسر ندیدید مگر بدی. چشمان شما را در آوردند و دست ها و پاهای شما را بریدند و شما را مثله کردند و بر تنه درختان خرما به دار کشیدند و اشراف و قراء شما را مانند  حجر بن عدی و اصحابش و هانی بن عروه و  امثالش را به قتل رساندند.

* پاسخ لشکر عمر سعد به زهیر
لشکر تا این سخنان را شنیدند شروع به ناسزا گفتن به زهیر و مدح و ثنا گفتن ابن زیاد کردند و گفتند: به خدا قسم که ما حرکت نکنیم تا آقایت حسین و هر که را با اوست بکشیم یا آنها را گرفته و زنده به نزد امیر عبید الله بن زیاد بفرستیم.

* ادامه سخنان زهیز
ای بندگان خدا، اولاد فاطمه علیه السلام احق و اولی هستند به مودت و نصرت از فرزند سمیه، هرگاه یاری نمی کنید ایشان را پس شما را در پناه خدا در می آورم از آنکه ایشان را بکشید…

* عکس العمل شمر به سخنان زهیر و پاسخ زهیر
شمر به جانب او تیری افکند و گفت: ساکت شو، خدا ساکن کند صدای تو را، همانا ما را خسته کردی از بس که حرف زدی. زهیر به او گفت: … من با تو تکلم نمی کنم تو انسان نیستی بلکه حیوان می با شی. به خدا گمان نمی کنم تو را که دو آیه محکم از کتاب الله را دانا باشی، پس بشارت باد تو را به خواری روز قیامت و عذاب دردناک. شمر ملعون گفت که خداوند تو را و صاحبت را همین ساعت خواهد کشت. زهیر گفت: آیا  به مرگ مرا می ترسانی؟ به خدا قسم مردن با آن حضرت نزد من محبوب تر است از مخلد بودن در دنیا با شما ها.  پس رو به مردم کرد وبا صدای بلند فرمود: ای بندگان خدا مغرور نسازد شما را این جلف جانی و امثال او به خدا سوگند که نخواهد رسید شفاعت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به قومی که بریزند خون ذریه و اهل بیت او را و بکشند یاوران ایشان را.


منتهی الآمال/ شیخ عباس قمی/ صص560و 561

سبک زندگی حسینی1

نوشته شده توسطصداقت...! 7ام آبان, 1393

* زندگی دو جنبه دارد
جنبه ظاهری  = قالب زندگی، شکل زندگی، نسبت به زمان و مکان متغیر است.(مثل آداب طبخ غذا، شکل مجالس و … حتی در یک زمان در شهرهای مختلف)
جنبه باطنی = حقیقت زندگی، روح و واقعیت زندگی، اصول و قواعد و سنت هایی دارد که زمانی و مکانی نبوده و ثابت است.

* منظور از سبک زندگی دینی یا حسینی آن است که روح زندگی منطبق بر قرآن و عترت باشد.

* در طول تاریخ دعوا سر همین روح است نه  سرشعار و حرف. آنها می خواستند روح زندگی  ما اموی، قاجاری و پهلوی و …  تا امروزکه غربی باشد .

* قرآن می خواند فکر می کند قرآنی زندگی می کند!!!!.

* در مجلس وعظ شرکت کردن هدف اصلی نیست بعد از مجلس کار آغاز می شود باید به پشت پرده زندگی خود بنگری که چقدر حسینی است.رابطه تو با فامیل، مادر شوهر، مادر زن، همسایه، فرزند، همسر، در گرفتاری های دیگران و … چگونه است؟!!

*قیام امام حسین علیه السلام ابعاد مختلفی دارد از جمله بعد عشق و دلدادگی،؛ بعد توحید محوری، بعد حماسی ، بعد مهر  محبت و عاطفه و …

* امام حسین علیه السلام زندگی اش من الله و الی الله و مع الله بود. محور اساسی زندگی حضرت خدا بود.

* بزرگترین معضل اجتماعی، خانوادگی، اخلاقی، سیاسی و … فراموش شدن بعد عقلانیت و خردورزی در انسان به عنوان یک مسلمان موحد معتقد به امامت است.

* امام صادق علیه السلام می فرمایند: 5 چیز است که اگردر زندگی نباشد محال است زندگی شما گوارا شود و اگر نباشد از چیزهایی که دارید هم خیر نمی بینید
دین، عقل، حیا، حسن خلق، حسن الادب
*دیندار عاقلانه با حیا و  با حسن خلق و حسن ادب  زندگی کن.

استاد سید ابراهیم حسینی اراکی/ اول محرم 1436/ صرفا نکته برداری  از سخنرانی استاد بدون شرح و توضیحات

همراهی با کاروان کربلا15

نوشته شده توسطصداقت...! 7ام آبان, 1393

ادامه سخنان امام حسین علیه السلام درخطبه اول امام برای مردم در روز  عاشورابه این شرح است.

توضیحات مختصر

* سخنان  شمرو پاسخ حبیب بن مظاهر
چون حضرت به اینجای کلام رسیدند(رجوع شود  به همراهی با کاروان کربلا 14) شمر گفت:
من خدا را از طریق شک و ریب، بیرونِ صراط مستقیم عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه می گوئی. حیب چون این سخن شمر را شنید گفت:
ای شمر به خدا سوگند که من تو را چنین می بینم که خدای را به هفتاد طریق از شک و ریب عبادت می کنی. و من شهادت می دهم که این سخن جناب امام حسین علیه السلام راست گفتی که من نمی دانم چه می گویی، البته نمی دانی، چه آنکه خداوند قلب تو را به  مهرخشم مختوم داشته و به غشاوت غضب مستور فرموده.

* ادامه سخنان امام حسین علیه السلام  در خطبه اول برای مردم در روز عاشورا
اگر بدانچه که گفتم شما را شک و شبهه ای است آیا در این مطلب هم شک می کنید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ به خدا قسم که در میان مشرق و مغرب پسر دختر پیغمبری جز من نیست. خواه در میان شما و خواه در غیر شما. وای بر شما آیا کسی از شما را کشته ام که خون او را از من طلب کنید؟ یا مالی را از شما تباه کرده ام؟ یا کسی را به جراحتی آسیب زده ام تا قصاص جوئید؟
هیچ کس آن حضرت  را پاسخی ندا و حضرت دیگر باره ندا در داد که:
ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر، و ای قیس بن اشعث و ای زید بن حارث مگر شما نبودید که برای من نوشتید که میوه های اشجار ما رسیده و بوستان های ما سبز و ریان گشته است. اگر به سوی ما آیی از برای یاریت لشکر ها را آراسته ایم؟

* جواب قیس بن اشعث
در این وقت قیس بن اشعث گفت: ما نمی دانیم چه می گویی؟ ولکن حکم بنی عم خود یزید و ابن زیاد را بپذیر تا آنکه تو را جز به دلخواه تو دیدار نکند. حضرت فرمود:
لا و الله. هرگز دست مذلت به دست شما ندهم و از شما هم نگریزم چنانکه عبید گریزند…


منتهی الآمال/ شیخ عباس قمی/ صص 559 و 560

دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم!

نوشته شده توسطصداقت...! 7ام آبان, 1393

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت

به هواداری آن سرو خرامان بروم

تازیان را غم احوال گرانباران نیست

پارسایان مددی  تا خوش و آسان بروم

مهار شیطان26

نوشته شده توسطصداقت...! 6ام آبان, 1393

سرگرم مسائل بیهوده و باطل شدن بدترین مانع کمال توست در کارهایت دقت کن!

امام علی علیه السلام:

شیطان بازدارنده و سرگرم کننده تو است.

مهار کردن شیطان/ واحد پژوهش انتشارات هناریس/ ص 17

چقدر خنده دار!

نوشته شده توسطصداقت...! 6ام آبان, 1393

همه چیز در جهان برای بودن آدمی است و درد این است که بودن، خود برای چیست؟

چه خنده آورند آنها که

بودن خویش را در جهان، ابزار چیزی کرده اند که خود

ابزار بودن آنهاست …

شهید مسعود ناظری/ پا به پای شهدا 11/ حرف های شنیدنی/ موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت/ ص 129