« کرونا متشکریم!گزینه های روی میز! »

لطفا برو!

نوشته شده توسطصداقت...! 25ام اسفند, 1398

با آمدن کرونا خیلی ها می توانند تصور کنند، اتفاق خاصی نیفتاده است. خیلی ها را هم به حدی به خودشان و حفظ سلامتی خودشان مشغول کرده که بودن کرونا برایشان از نبودنش تا حدی خوشایندتر است وقتی؛ دغدغه ای جز تعطیلات اجباری ندارند. نمی دانم از قشر «کرونا متشکریم »هستم یا «کرونا را شکست می دهیم». از هر گروهی باشم گاهی با فکر به برخی افراد دلم می خواهد از صمیم دل بگویم: «کرونا لطفا برو». وقتی دقیق تر می شوم دلم برای کرونا هم می سوزد «مگر خودش آمده که با پای خودش برود؟». بیچاره کووید 19! سلاح جنگ جبهه باطل بودن هم، بد بیاوری کمی نیست.

مثل همیشه، بی وفا و فقط وسط سختترین شرایط دلم حال و هوای دوست می گیرد و می روم به سمتش شاید که نه حتما فرجی می شود.

خدایا تو کی به ما از قابلیت داشتنمان چیزی داده ای که این دومین بارش باشد، همه اش فضل و کرم توست. کسی که وجودش از خودش نیست چه ادعایی از شایسته بودن در برابر تو دارد؟! می دانم همه اتفاقات می تواند فرصت باشد و خوبی هایی هم رقم خورد ولی رحم کن! تو بهتر می دانی

در این کشور پهناور بچه هایی زندگی می کنند که طول و عرض خانه هاشان آنقدر نیست که بتوانند از تعطیلات ممنوع الخروجی خوشحال شوند. جایشان تنگ و اتاقکی بین زمین و آسمان است که اگر بازی که نه، پایشان محکم به دیوار بخورد، باید از همسایه ای که در را می کوبد و اعتراض می کند عذر خواهی کنند.

در این کشور پهناور بچه های تنهایی هستند که سهمشان از خانواده، داشتن پدری است که وقتی می آید، او خواب است و مادری که خستگی هایش سهم اوست. حالا که دور هم جمع شده اند، تازه فهمیده از چه نعمتی محروم است و دلتنگش کرده و بی حوصله!

بچه هایی هستند که دلخوشی زندگیشان نبودن بابا و مادر کنار هم است؛ که اگر باشند خانه میدان جنگ جهانی است و او دیوار کوتاهش.

بچه هایی که یک سال است انتظار می کشیدند تعطیلات برسد و بابا چند روزی برای آنها باشد.حالا رفته خط مقدم، و نگران سلامتش بودن هم به غم دوری اش اضافه شده.

بچه هایی که انتظار می کشیدند بابا برگردد ولی برنگشته و می گویند دور از چشم او بخاک سپرده شد.

بچه هایی که باید شرمندگی پدر را ببینند، که تعطیلات برای خیلی باباها یعنی بی پولی و محتاج شدن به نان شب و شرمنده شدن مرد!

بچه هایی که داغ دلشان تازه شد چون تعطیلات یعنی جای خالی پدر و محروم شدن از رفتن کنار مزار مطهرش!

بچه هایی که قرار بود دنیا آمدنشان نور چشم پدر و مادرهایشان باشد ولی داغ شدند بر دل نزدیکان

بچه هایی که  تعطیلاتشان به جای سبزه وگل بین دود و قل قل قلیان حضرت پدر سپری خواهد شد، مگر کمند؟

بچه هایی که هنر مادرشان جیغ زدن و غر غر کردن و بد اخلاقیست. اعصاب خط خطی هم شد تعطیلات؟

بچه هایی که هنوز سر چهار راه بدون ماسک و ضد عفونی کننده و دل نگرانی برای آنها، ایستاده اند و تعطیلات برای آنها یعنی غم نان شب!

 بچه هایی که در لانه کبوتریشان موبایل و تب لتی هم ندارند که با کور و روان پریش کردن خودشان سرگرم شوند و مزاحم کسی نباشند.

بچه ها یی کنار تخت مادر یا پدر مریض  و گذراندن ثانیه ها با آهنگ ناله های جانسوز عزیزانشان، چگونه تعطیلات را تحمل کنند؟

بچه هایی که بار زندگی پدرهای از کار افتاده، زندگی های بد سرپرست را بدوش می کشند را که کسی حقوق نمی دهد!

بچه های بی مادر!  بچه های بی امکانات؟  بچه های بیمار! بچه های …

خدایا اینجا کسی به فکر برخی بچه ها نیست! به ما که نه، به بچه های جنگ زده رحم کن!

نوشته شده توسط: صداقت/ 24 اسفند 1398


فرم در حال بارگذاری ...