موضوعات: "نکته ها و آموزه ها" یا "دریای پر گهر" یا "فقط خدا" یا "مهدویت" یا "نشانه های خدا در زمین" یا "پیام قرآنی"
و در آن باز کسی می خواند...!
نوشته شده توسطصداقت...!… این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغــند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست ، خدا هست
خدا هست هنوز …
شاعر : استاد قیصر امین پور
مهمان خدا/ نعمت هشتم
نوشته شده توسطصداقت...! 6ام تیر, 1395خیلی وقت بود از جمعی این چنینی فیض نبرده بودم. اینکه به عبارتی گوینده مرد بود یا زن، پیر بود یا جوان، اجتماع در مسجد بود یا هر مکان مذهبی و عمومی دیگر ، مراسم پخش میشد یا حضوری بود مهم نیست، مهم این بود که گوینده تحصیل کرده و خیر خواه جامعه اسلامی، شناخته می شد و آنان که می شنیدند تعداد قابل توجهی بودند و از صنف و قشر مختلف. سخن از ازدواج بود و تاخیرها و علل آن.
هر چه توانست به هم بافت و یک طرفه قاضی رفت. از کوتاهی هر قشر مسئولی، فاکتور گرفت و نوک پیکان را به سمت دختران جوان - البته با تعبیری دیگر- گرفت. ااز بی ایمانی آنها گفت، از دنیا طلبی، از سخت گیری، از اینکه فریب حجابشان را نخورید و فرق است بین ایمان و ادعا، غرب زدگی و راحت طلبی و اغنا شدن از روش های نا صحیح و خلاصه از هرچه برازنده افکار مسموم خودش بود. واقعا این بی تدبیری و سطحی نگری جای دق کردن داشت. حداقل ده دختر مومنه محجبه بالای سی سال این صحبت ها را می شنیدند و حضار متاهل کوچک و بزرگ، شیر شده بودند برای سرزنش و چشم و ابرو نازک کردن.
خدای من همه دختران مجرد شایسته این کلام و سرزنش ها هستند؟!! شاید کسی نخواست ازدواج کند یعنی حق حیات سالم وانسانی ندارد؟!!! یعنی چون ازدواج اهمیت دارد حق داریم از هر روشی آن را ترویج و همه مجردان را تحقیر کنیم؟!!! این ها خودشان به نوعی سر دسته مسئولین این امر محسوب می شوند با این افکار جوانان جامعه ما کجا پناه ببرند؟ آن زمان که موقع ازدواج آنها بود کجا بودند؟ جوانان مذهبی جامعه ما عاقل و بالغ اند، کسی پرسید چرا؟ ازدواج به هر شکل و معیاری صحیح است؟ تکلیف این نسل اشتباه چه می شود؟!!!
خلاصه ا ز حرمت شکنی خواص به شیوه عامه - کم هم نیست- عجیب درگیر بودم. اگر این حرف ها از آدم هایی که حرف آنها کمتر پذیرفته می شد شنیده می شد تحملش کار ساده ای بود. اما…. با اینکه به هیچ عنوان اهل جدل و بحث و … نیستم آرزو داشتم یک جمله مستقیم با بنده صحبت کند. آرزویم به حقیقت نپیوست.
شب به نیت نماز جماعت و آرامش، راهی مسجد شدم. با دیدنش کمی خجالت کشیدم. خیلی وقت بود حاجیه خانم را ندیده بودم. مادر شهید و پپرزنی نورانی. چند بار واسطه امر خیر بوده و روی حرفش حرف زده بودم. خواستم مرا نبیند نشد. به اسم صدایم زد. بعد از سلام و احوالپرسی. بدون مقدمه، با همان لحن همیشگی جمله ای گفت غیر قابل پیش بینی«مادر جان حالا دیگر محض رضای خدا من که سواد ندارم هر طور خودت درست می دانی و هر کس دلت با او موافق است قبول کن. پس کی دیگر! وقتی پیر شدی؟!!!همه سرو ته یک کرباسند و … » خندیدم و گفتم چشم.
از اتفاقات امروز نعمتی دیدم فراموش شده. نعمت وجود انسا ن هایی که کلامشان بوی خدا دارد و از بد باوری و عیب جویی و کینه نسبت به برادر و خواهر دینی خود، تهی هستند. همان هایی که باورهای زیبا و خدا پسندانه ، بر کلامشان حاکم است و به دیگرن امید و قدرت استقامت بر باورهای صحیح و حفظ دینداری خود می دهند در هر امری. و رفتارشان، مانع از زانو زدن افراد جامعه، در برابر مشکلات - برای فرار از سرزنش جاهلان .- و بد بینی به دین می شود. خدایا تو را شکر به واسطه همه انسان هایی که به دینداری هم کمک می کنند.!!
نوشته شده توسط: صداقت/ 3 تیر 1395
بقا و زندگی!
نوشته شده توسطصداقت...! 14ام خرداد, 1395این که ما ناقصان از مرگ می ترسیم و خوشمان نمی آید برای آن است که
انسان به حسب فطرت و سرشت، بقا و زندگی را دوست دارد و از نابودی بیزار است.
پس آنچه را که بقا می داند به آن علاقه دارد و از مقابل آن بیزار می شود.
ما چون به عالم آخرت و حیات و بقای ابدی ایمان نداریم به این عالم علاقمندیم و از مرگ گریزان
مشاهده شده در کتاب بر کرانه شرح 40 حدیث امام خمینی ره/ جواد محدثی/ ص 216
الله اعلم حیث یجعل رسالته...!
نوشته شده توسطصداقت...! 2ام اردیبهشت, 1395در سراسر جهان هستی همه نعمت های مادی و معنوی از سوی خداوند سبحان است. «و ما بکم من نعمه فمن الله/ نحل/53». نعمت هایی که انسان های عادی هرگز توان شمارش آن را ندارند: «ان تعدو نعمه الله لا تحصوها/ نحل/18». خدای کریم در قران گاهی از نعمت های مادی و روزی هایی ظاهری مانند آسمان و زمین و آفتاب و ماه یاد می کند و گاهی از نعمت های معنوی و باطنی. (ر. ج مائده 110 و بقره 47)
نعمت های معنوی مراتب و درجاتی دارد که برترین آنها نعمت رسالت و امامت است. از این رو قرآن کریم از این دو نعمت به منت (= نعمت سنگین و توان فرسایی که حمل و هضم آن دشوار باشد نه منت زبانی) یاد می کند.
درباره رسالت رسول خدا می فرماید : « لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ/ آل عمران 164» و درباره امامت نیز می فرماید: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ/ قصص5».
فرشتگان با همه قداست و شرافتی که دارند تنها واسطه فیض هستند و نمی توانند هدایت و رهبری مستقیم جامعه بشری را بر عهده بگیرند موجود جامعی که می تواند فیض الهی را معصومانه از خدا دریافت کند و معصومانه به جامعه بشری ابلاغ کند و خود نیز معصومانه به آن عمل کند انسان کامل مانند پیامبر و امام است. از این رو خدای سبحان در قران کریم بر نبوت و امامت که جامع آن دو «ولایت» است تکیه کرد و آن دو را مورد امتنان قرار داد در حالی که درباره آفرینش آسمان ها و زمین و بهشت و قیامت به منت یاد نکرد.
در قرآن تنها درباره جریان غدیر و ولایت امیر مومنان علی علیه السلام تعبیر منحصر به فرد «اتمام نعمت» آمده است( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي.. / مائده 3). سخن اینجا از «انعمت علیکم» نیست. بلکه خداوند می فرماید: اتممت علیکم نعمتی. «نعمتم را بر شما تمام کردم». یعنی همان طور که نبوت و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کامل ترین رسالت و نبوت است و پس از آن نبوتی نیست. ولایت و امامت امام علی علیه السلام و اولاد علی علیه السلام نیز کاملترین ولایت و امامت است و پس از آن امامتی نیست. از منظر قرآن کریم در عید ولایت نعمت های الهی به برترین حد و بالاترین نصاب خود رسید.
——————————————
نتیجه گیری:
ای دل به علی نگر خدا را بشناس
وز روی علی رمز ولا را بشناس
(شاعر/ حمید سبزواری)
مشاهده شده در کتاب: علی بن ابیطالب علیه السلام خورشید نا شناخته/ جمعی نویسندگان/ خلاصه صص 69 تا 73
دلسوزهای جامعه بدانند...!!
نوشته شده توسطصداقت...! 28ام فروردین, 1395وظیفه مردم در قبال ارتش جمهوری اسلامی ایران
حقايق ايثارگريها و رشادتهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران بايد به نسلهاي آينده منتقل شود و نسل نوخاسته از حقايق موجود در تاريخ انقلاب اسلامي مطلع شوند.
ارتش جمهوری اسلامی ایران و اهداف آن
قدرتهاي ظالم و مستكبر جهان از جمله سلاطين گذشته ايران همواره كوشيدهاند ارتش را در خدمت مقاصد خود بگيرند ولي امروز ارتش در نظام جمهوري اسلامي ايران متشكل از ملت و براي حراست از آرمانهاي ديني و ملي و دفاع از كشور است.
امتیاز ارتش جمهوری اسلامی ایران و علت مقاومت آن:
دلسوزهاي جامعه بدانند، وسوسهها و تلاشهايي كه دشمن در اين مدت براي از بين بردن و متزلزل كردن ارتش كرده است اگر در هر قشر ديگري از جامعه اسلامي ايران كرده بود، معلوم نبود كه بتواند به حد ارتش استقامت كند. اما از سويي ايمان و بافت نيروهاي مسلح و از سوي ديگر نظم و انضباط و روح وفاداري كه بر اثر اين انضباط در ارتش جمهوري اسلامي ايران وجود دارد، به نيروهاي ارتش اين استحكام را بخشيده تا در وسوسههاي خصمانه دشمن گرفتار نشود.
با توطئههاي متعددي كه استكبار برنامهريزي كرده بود، اگر هر ارتش ديگري بجز ارتش جمهوري اسلامي بود، متلاشي ميشد. اما ارتش مسلمان و معتقد به آرمانهاي الهي، با ارادهاي مصمم، خودش را حفظ كرد و با ايثارگري در عرصه نبرد، دشمن را قدم به قدم عقب راند و وجب به وجب از خاك ايران اسلامي حراست كرد و امروز ارتش بر خلاف ميل و تدبير دشمن در راهي حركت ميكند كه فلسفه وجودي آن ايجاب ميكند.
امروز ارتش از تمام شانزده سال عمر انقلاب قويتر، منظمتر، متدينتر و انقلابيتر است. و ارتش ما امروز آنچنان در موضع قدرت و اعتماد به نفس است كه ملت احساس اقتدار ملي ميكند و از تبليغات شوم دشمن هراس و واهمهاي ندارد.
وظایف ارتش جمهوری اسلامی ایران
نيروهاي مسلح بايد همواره بيدار باشند. چرا كه سستي نيروهاي مسلح دشمن را به جنگ افروزي تشويق ميكند. ولي آمادگي، استحكام، ايمان و ابتكار و در خدمت اهداف عالي انقلاب بودن، دشمن را از پيگيري مقاصد شوم خود پشيمان خواهد كرد.
نيروهاي مسلح متعلق به اسلام و ملت بوده و سربازان امام زمان(عج) ميباشند، و راههاي حفظ آمادگي نيروهاي مسلح ، سازماندهي هر چه محكمتر ارتش، كيفيت بخشيدن به نيروي انساني، بينيازشدن از خارج براي ابزارهاي مورد نياز و حفظ سرمايههاي موجود است. فرماندهان بايد همراه با نظم خاص به سازماندهي در نيروهاي مسلح اهميت دهند و در تقويت و پشتيباني معنوي نيروهاي انساني تلاش كنند.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری دردیدار پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران/ 30 فروردین 1374
انتخاب عناوین و نکات توسط مدیر وبلاگ انجام شده و کاملا سلیقه ای است.
چگونگی همراه شدن با حضرت زهرا علیها سلام و آل الله (1)
نوشته شده توسطصداقت...! 20ام اسفند, 1394* محبت به اهل بیت علیهم السلام و عشق به آل الله چقدر ما را با ایشان همراه نموده است؟
اولا باید یک چیز روشن شود. شیعه و محب با هم متفاوتند و دایره محبت بسیار وسیع است. ظرف محبت اهل بیت مثل آکواریوم ا ست و همه جور آدمی در آن دیده می شود. شیعه، سنی، بودایی، هندو و یهودی و مسیحی و حتی کسانی که خدا را قبول ندارند و جهان بینی مادی دارند چون تاریخ و قانون و علم و تجربه و اخلاق را قبول دارند. از طریق تاریخ شیفته اهل بیت می شوند. ما کسانی را داریم که اصلا مسلمان نیستند اما در مورد حضرت علی علیه السلام کتاب نوشته اند. مثل جرق جرداق که در مورد اهل بیت علیهم السلام به خصوص در مورد شخصیت حضرت علی علیهم السلام کتاب دارد.
محب زیاد است. اما شیعه بودن مداله. کسی که قلابی مدال را بر شانه بزند جرمه و هرچه مدال بالاتر جرم بالاتر.
* امام حسن عسگری در سامرا که بودند قاضی ا لقضاتی بود سنی که شیفته حضرت بود. داشت از کوچه رد می شد
خار مغيلانم آرزوست!
نوشته شده توسطصداقت...! 18ام اسفند, 1394وقتي تمام حساب كتاب هاي انسان گونه تمام شد نگاهي به ساعت انداختم. براي شركت در كلاس فردا كه ساعت 8 برگزار مي شد، بايد 4 صبح بيدار مي شدم . كمتر از سه ساعت براي استراحت باقي بود. تجربه اول نبود و با خيال راحت خاموشي زدم. پلك هايم را كه باز كردم و نگاهي به گوشي ، هوش از سرم پريد. كمتر از ده دقيقه به ساعت 5 صبح و حركت اتوبوس باقي مانده بود .
براي تصميم گيري فقط چند لحظه فرصت داشتم ، گذشته و حال و آينده را مرور كردم. گذشته كلاس روز قبل بود و 8 شب رسيدن به منزل، بيش از 5 ساعت نشستن در اتوبوس با حركات گهواره اي، 8 تا نزديك دو شب، سر در لپ تاپ و … و آينده سفري به شهر غريب، بدون محرم، تنها، شب انتخابات و شلوغي شهر ، بازگشت ساعت 8 شب و …. زمان حال اينكه وقوع حادثه نادر قطعي آب. مسواك نزده، و ضو گرفتن با آب پارچ يخچال و خلاصه نفهميدم چطور تصميم قاطع بر نرفتن، در عرض 10 دقيقه تبديل شد به مساعدت خانواده تا مسافربري و نشستن روي صندلي سرد اتوبوس. حركت اتوبوس قبل از اذان صبح است و بايد تا نزديك مقصد وتوقف اتوبوس در نماز خانه صحرايي كه خبري از آب نبود براي وضو، بيدار بمانم.
خدا را شكر كلاس با محتوا بود و مفيد. هر چه خستگي غالب مي شد نگاه مي كردم به حضاري كه با بچه شير خواره آمده بودند و مشكلاتش . سر و صداهاي كودكانه و نگراني از برخورد بقيه و تحمل غر زدن برخي ها. كلاس تا ساعت 3 طول كشيد.
وقتي رسيدم ترمينال حدود يك ساعت تا حركت تنها سرويس بعد از ظهر فرصت داشتم.نماز خانه رفتم تا كمي آسوده خاطر باشم. همه گنجايش نماز خانه 5 نفر است كه بيش از اين تعداد حضور داشتند. كسي نماز نمي خواند. يكي ناهار مي خورد و يكي بزك مي كرد. يكي دراز كشيده بود و دو نفر براي باز و بسته بودن پنجره دعوا مي كردند و هر كلامي از دهانشان خارج مي شد و يكي پفك مي خورد و من هم خسته فقط سكوت كردم و به جاي آرامش ويران شدم.
يكي از بزك كننده سوال كرد شستن اين رنگ ولعاب ها براي وضو سخت نيست؟ گفت نماز نمي خوانم نماز يعني چه و بماند. تمام راه فكر مي كردم. سختي هاي خودم كنار، نگراني مادر، دل پريشاني پدر، عمر استاد، هزينه ها و … براي چه بود؟ چه آوره بودم از هزينه يك روز عمر؟
يادداشت ها را مرور كردم اگر مي گفتم علمي كه فراموش مي شد خسارت بود. صداي كودكي كه صندلي پشت سر من نشسته بود مرا ياد دعاي صبح استاد در حق دو كودك مهمان جلسه انداخت«ان شاء الله خدا اين دو كودك را خار چشم دشمنان اسلام و شيعه قرار دهد». شرمنده شدم. كاش مي توانستم باور كنم اين دعا در حقم مستجاب شده است اما مگر بي تفاوتي ام نسبت به نافرماني محبوب و گرفتاري هم وطنان شيعه ام در دام دشمن، از صبح تا نمازخانه ترمينال ، مي گذاشت؟!! چقدر تلخ بود لمس تلاش ها و گذر عمرها و حالا يك شيعه بي خطربراي دشمن . دست خالي با يك آرزو بازگشتم« خار مغيلانم آرزوست»!
نوشته شده توسط: صداقت 17 اسفند 94