موضوعات: "نکته ها و آموزه ها" یا "دریای پر گهر" یا "فقط خدا" یا "مهدویت" یا "نشانه های خدا در زمین" یا "پیام قرآنی"

عمرت برفت و چاره کاری نساختی!

نوشته شده توسطصداقت...!

چـون شـادمانی و غـم دنیـا مقیــم نیست     فرعون کامـران به و ایـوب مبتـلا

غـم نیـست زخـم خـورده راه خـدای را     دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا

مابین آسمان و زمین جای عیش نیست     یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟

عمرت برفت و چاره کاری نســاختی       اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیــا

کردار نیک و بد به قیامت قریـن توست     آن اختیـار کن که تـوان دیـدنش لقـا

حکمت!

نوشته شده توسطصداقت...! 10ام شهریور, 1393

پرسیدند سرو چرا آزاد است؟ گفتند: چون در قید و بند فصول نیست.

نه به پاییزی افسرده می گردد و نه به بهاری سر سبز

نه زمستانی لرزه بر اندامش می نهد نه از دست تابستان به ستوه آید

همیشه سبز و خرم و شاد است.

گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم

ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد


حکایاتی از گلستان سعدی/ باز نویسی سید فرخ زند وکیلی/ ص 74

الهی!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام شهریور, 1393

الهی

در فکر فهمیدن حروف مقطعه کتابت بدین جا رسیدم که

تمام کلماتت حروف مقطعه اند.

خنک آن که اهل قرآن است!


الهی نامه حسن زاده آملی/ ص 56

ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام شهریور, 1393

دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی  که می سوزد

نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری

مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری

تمام عمر بستیم و شکستیم، به جز بار پشیمانی نبستیم

جوانی را سفر کردیم تا مرگ

نفهمیدیم به دنبال چه هستیم

چه رنجی از محبت ها کشیدیم، برهنه پا به تیغستان دویدیم

نگاه آشنا در این همه چشم، ندیدیم وندیدیم و ندیدیم


الهی!

نوشته شده توسطصداقت...! 8ام شهریور, 1393

الهی!

تا کنون می گفتم که جهان را برای ما آفریدی

اکنون فهمیدم که خودت هم برای مایی!


الهی نامه حسن زاده آملی/ ص 53

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 8ام شهریور, 1393

طلبه جوانی  بسیار سر به راه و هوشمند و پاک ،

همیشه در مدرسه و حجره خود مشغول تحقیق و مطالعه بود

و با سایر طلاب کمتر معاشرت داشت.

روزی جمعی به حجره او آمدند و با صدای بلند گفتند:

چرا نشسته ای بیا بیرون ببین گاوی در حال پرواز در آسمان است.

وقتی بیرون آمد همه با حالت مسخره گفتند: هیچ عاقلی باور می کند که گاو در هوا پرواز کند؟

جواب داد: پرواز گاو در هوا را باور می کردم اما هرگز باور نمی کردم

جمعی از امثال شما افراد به ظاهر عاقل نزد من آیند و دروغ گویند!


کتاب حکایت ها و لطیفه ها/ شعبانعلی لامعی/ ص 75/ با زنویسی و اندکی تصرف

وز شما پنهان نشاید کرد!

نوشته شده توسطصداقت...! 7ام شهریور, 1393

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست

یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش