« کم نشود سوز و گدازم!جزء دوم، پیام زندگی »

مهربان باش!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام تیر, 1393

وقتی آمد از دیدنش خوشحال شدم. خیلی وقت بود به منزل ما نیامده بودند. با اینکه میانسال است اما آداب همسایه داری را فراموش نکرده و هرچند خیلی دورتر از ما زندگی می کند و ما به او سر نمی زنیم، هر چند وقت یکبار احوالی از ما می پرسد.  همیشه سر زده می آید.   بساط پایان نامه نویسی پهن و شاید نزدیک 20 کتاب اطرافم بود. کامپیوتر روشن و قلم و کاغذ و…  کنار کتاب ها پخش و  از صبح موفق نشده بودم یک پاراگراف هم بنویسم. بچه هایش خیلی اهل درس و مدرسه نیستند. خودش هم فکر کنم تا اول و دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده. کمی که نشست و احوالپرسی ها تمام شد زبان گشود به حرف هایی مثل چه فایده ای دارد این درس خواندن ها، چقدر دختر ها این لیسانس ها را گرفتند و ته خانه ها نشسته اند، تو هم این که تمام شد دیگر ادامه نده و خلاصه … هیچ وقت از گوشه و کنایه و زخم زبان این قدر ناراحت نمی شدم چون همیشه درک می کردم که هر کسی اندازه سطح فکر و فهم و خدا ترسی اش  صحبت می کند. هر چند بار اولش نبود اما این بار چون درگیر پایان نامه نویسی و مشکلاتش و فرصت کوتاه برای دفاع و مصاحبه ارشد بودم خیلی ناراحت شدم. می خواستم برایش توضیح بدهم کسی برای  کار و منفعت درس نمی خواند این ها همه اش برای … اندکی تامل کردم و بعد هم  مثل همیشه سکوت . وقتی رفت اندکی مشکلات طلاب و دانشجویان شهرستان را ورق زدم از امکانات ، کتابخانه هایی که قیمت  بعضی کتاب هایش  2 ریال هم هست، منابع دست اول که پیدا نمی شود، در بعضی موضوعات اصلا کتابی یافت نمی شود، کتاب های مرجع و فرهنگ نامه که هیچ، مشکلات رفت و آمد و نبود واحد و تاکسی، نبود کامپیوتر و اینترنت در بعضی خانه ها و ….  کمبود اساتید و محدودیت مراجعات مکرر به اساتید مرد و عدم وجود اساتید خواهر و … الی ماشاء الله، باید یک هفته دنبال یک پاراگراف مطلب بوده باشی تا بتوانی مشکلاتشان را لمس کنی، از یک طرف مشکلات تحصیل و دور بودن ها و درگیر بودن هایش، از یک طرف درس خواندن ها و زحمت هایش  و از طرف دیگر زخم زبان ها و بی ارزش بودن هایش، چقدر غریبند بعضی این جوان های ما و چقدر بی رحمند بعضی و یا بهتر است بگویم  اکثر این زبان هایمان، با زبانی که می شود ذکر خدا گفت و دلی شاد کرد، می رنجانیم و دل می شکنیم و نمی دانیم این هنر نیست و شجاعت که جوان را نا امید کنیم و انگیزه هایش را زیر سوال ببریم. گاهی  لازم است نگران باشیم و جوابی هم برای خدا بیابیم . محض رضای خدا در این ماه رمضان مواظب زبانت باش و کمی مهربان.


نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

سلام علیکم یا خواهرجان
اینقدر بلند بالا نوشتی حالا ما کی وقت کنیم بخونیمش؟!!!(لبخند فراوان)
بنده را یاری کن…

پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز
عمدا بلند بالا نوشته بودم که هر کسی نخواند مخصوصا رهگذر غیر حوزوی، مخصوص طلبه بود گفتم شاید حوصله طلبه ها بیشتر است و موضوع برای آنها کاربرد داشت ولی فکر کنم طلبه ها این ها را از برند در عمل کمی … که مهم نیست.
متن را تغییر دادم و البته موضوع، آنکه باید بداند همه چیز را قبل از اتفاق افتادنش می داند. حالا کوتاه است و عمومی تر. دوست داشتید و وقت، متن جدید را مطالعه کنید.
از حضور شما سپاسگذارم.
در پناه حق

1393/04/10 @ 14:45


فرم در حال بارگذاری ...