« دوستان کوته بین و دشمنان مغرض!بی سواد! »

قبول باشه!

نوشته شده توسطصداقت...! 28ام آذر, 1393

خسته بودم ولی اصرارهای این چند روز برادر زاده عزیز در به سر گرفتن روسری ها و چادرهای ما به عنوان چادر و بعد از آن  زمین خوردن بچه یک ساله و چند ماهه و گریه ها مجبورم کرد به این خستگی غلبه کنم و اولین چادر فاطمه را برش بزنم. آماده شدن چادر خیلی طول نکشید. هیچ کس داخل اتاق نبود وقتی  برای اولین بار اولین چادرش را روی سرش گداشتم تنهایی لدت بردم و همه بی نصیب شدند از این اولین لحظه و لبخند رضایت فاطمه. چند دقیقه بعد اذان شنیده شد و فاطمه هم روبروی  من با جانمازی که به او دادم مشغول تقلید از من بود. نماز مغرب را که خواندیم بهانه می آورد و با کلمات پراکنده متوجه شدم چادر مرا می خواهد. مجبورم کرد چادرهایمان را عوض کنیم چادرش برایم از یک مقنعه نماز هم کوتاهتر بود. نشسته بودم. باز هم خواسته ای داشت. هر طور بود به من فهماند که باید سجده بروم و او تماشا کند. همه جمع می خندیدند مگر بچه نیم وجبی رهایم می کرد. شاید با چادرش  صد تا سجده رفتم ولی خسته نمی شد روبرویم نشسته بود و مهر به دست و با چادر من فقط نگاه می کرد. مادرم کفت: فاطمه جان عزیزم عمه خسته می شود حالا بس است برو بازی کن بگذار عمه هم نمازش را بخواند. لبخندی زدم و گفتم مامان رهایش کن تا به حال چنین نمازی نخوانده بودم نمازی که ظاهر و هدف و نتیجه اش هماهنگ باشد. ظاهرش آن طور که فاطمه می پسندد با چادر خودش. هدفش رضایت خودش و نتیجه اش را ببین لبخند و شادی صورتش. ولی نماز های خودمان را در نظر بگیریم هیچکدام این قدر تام نیست ظاهرش آنگونه که خدا می پسندد البته ان شاء الله اگر حق الناسی به عهده مان نباشد و در حد نخ دکمه مان هم غصبی نباشد خمس و زکات و مال شبهه ناک و … پیش کش. هدفش قرب خدا؛  اینجا خیلی هامان کم می آوریم  و نتیجه اش بازدارندگی از فحشا و منکر. حالا قضاوت کنید کدام نماز قبولتر است نماز مغربی که چند دقیقه پیش برای اجرای فرمان خدا خواندم یا این نمازی که برای رضایت فاطمه خواندم.

نظر از: بني جمالي [عضو] 

سلام دوست عزیز
خدا فاطمه عزیزتون حفظ کنه. منم یه خواهر زاده دارم که خیلی شیرین و نازه، یاد کارهای اون افتادم!!
پیشنهاد دوستان جالب بود، عکسشو ببینیم، خوشحال میشیم
در پناه حق

پاسخ دادن:
سلام مهربان دوست
ممنونم. خدا خواهر زادتون براتون حفظ کنه و شما و پدر و مادرش را برای او.
حضور شما واقعا امیدوار کننده و زیباست.
چشم حتما. منتظرم یک خاطره جدید ازش بنویسم.
از حضور ارزشمند شما سپاسگزارم
در پناه حق

1393/10/24 @ 22:54
نظر از: احمدي [عضو] 

سلام دوست عزیز
حال شما؟؟؟
دلم براتون تنگ شده بود.
نکته جالبی بود…
آره عزیز یه عکس از فاطمه جان تو وبلاگت بزار…
شادو سلامت باشید.
درپناه حق

پاسخ دادن:
سلام مهربان دوست با وفا
الحمدلله خوب. دل به دل راه داره ما هم همین طور
از دقت و حضور پر مهر شما سپاسگزارم
چشم
همچنین شما
در پناه حق

1393/10/04 @ 15:43
نظر از: zahra [بازدید کننده]
zahra

سلام عزیزم…بازم مثل همیشه داستانات قشنگ بودن و برای من دلتنگ کننده…انشاالله همیشه در حال لمس زیبایی ها باشید… التماس دعا

پاسخ دادن:
سلاااااااام عزیز دل خانم مهندس
خوبی؟
زیبایی از زیبایی های درونته عزیز. ما هم دلتنگتیم
مطمئن باش همیشه همه به یادت هستیم.
از حضور ارزشمندت سپاسگزارم
مواظب خودت و خوبیات باش
در پناه حق

1393/09/30 @ 14:11
نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

سلام عزیزم
الهی
این فاطمه کوچولو چقدر ماجرا داره(لبخند)…
خوبه بالاخره دل فاطمه را هم شاد کردی….
یک عکس ازش بزاری دیگه ملموس تر میشه ها(لبخند)
بگذار خواهر بگذار(لبخند)….

پاسخ دادن:
سلااام با وفا دوست عزیز
همه حرکاتش ما جراست.
از حضور پر عاطفه و ارزشمند شما سپاسگزارم
چشم ان شاء الله
در پناه حق

1393/09/28 @ 23:52


فرم در حال بارگذاری ...