« هر ورقش دفتری است معرفت کردگار!(4) | حکایت! » |
گله از یار!!!!!
نوشته شده توسطصداقت...! 9ام مرداد, 1393لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین، مستحق هجرانند
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد
آن جوان بخت که می زد رقم خیر قبول
بنده ی پیر ندانم ز چه آزاد نکرد!
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد!
پاسخ دادن:
سلام بیداری جان
زیبا بود
از حضور پر عاطفه شما سپاسگذارم
در پناه حق
1393/05/10 @ 05:20
فرم در حال بارگذاری ...