ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
بر رخ او نظر از آینه پاک انداز!
نوشته شده توسطصداقت...! 27ام مهر, 1393غسل در اشک زدم کاهل (که اهل)طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یارب آن زاهد خود بین که به جز عیب ندید
دود آهیش درآئینه ادراک انداز!
الهی!
نوشته شده توسطصداقت...! 27ام مهر, 1393خداوندا!
اگر گناهانم فرسوده اند چهر ه ام را نزد تو
و حایل شدند میان من و تو و دگرگون کرده اند حالم را نزد تو
براستی من از تو می خواهم
به نور آبرویت که خاموش نشود
و به آبروی حبیب تو مصطفی و به آبروی ولیت علی مرتضی و به حق اولیائت که برگزیدی آنها را
تا رحمت بفرستی بر محمد و آل محمد و بیامرزی آنچه گذشته از گناهانم
و اینکه نگهداری مرا در آینده عمرم و پناه می برم به تو خدایا که
بازگردم به چیزی از معاصی تو هرگز تا زنده ام داری
تا جانم بگیری من به تو مطیعم و تو از من خوشنود
و ختم به خیر کن عمل مرا و مقدر داری برایم ثواب آن را به بهشت
و انجام دهی با من آنچه تو سزاوار آنی…
مفاتیح الجنان/ دعای روز مباهله/ ترجمه حجه الاسلام موسوی دامغانی/ ص 472
آوای نیزه!
نوشته شده توسطصداقت...! 27ام مهر, 1393برای بسیجی ها روضه می خواندم و
ذکر مصیبت اسرای کربلا را می گفتم
و از سر بریده امام حسین علیه السلام که بالای نیزه قرآن می خواند.
ناگهان صدای حزین غلامعلی به تلاوت قرآن بلند شد:
ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا
شُهرگان شهر/ سیمین وهاب زاده مرتضوی/ ص 32/ شهید غلامعلی ترابی همت آبادی به روایت همرزم
همراهی با کاروان کربلا5
نوشته شده توسطصداقت...! 27ام مهر, 1393امام حسین علیه السلام پس از آن به منزلگاه زُباله (جایی معروف در راه مکه بین واقصه و ثعلبیه) رسیدند. قبل از زباله ابا هِرّه و زهیر بن قیس با حضرت ملاقات داشتند.
شرح مختصر
* ملاقات ابا هره
«ابا هره ازدری» از کوفیان بود و صبح روزی که امام شب را در ثعلبیه مانده بودند با حضرت ملاقات نموده و از حضرت سوال نمود: ای فرزند رسول خدا چه کسی شما را از حرم خدا و رسول خدا به اینجا کشانده است؟
امام علیه السلام فرمودند: ای ابا هره بنی امیه اموال ما را گرفتند و حرمت ما را شکستند و من صبر کردم، اینک آنها طالب خون من هستند لذا از حرم امن الهی بیرون آمدم. به خدا سوگند که این گروه ظالم و طغیانگر مرا خواهند کشت و خداوند لباس ذلت و خواری به تن ایشان بپوشاند و شمشیر بران برای قتلشان فراهم خواهد کرد….
* ملاقات زهیر بن قین
قبیله بنی فزاره و بجیله به همراه زهیر بن قیس از مکه خارج و ضمن تلاش برای عدم فرود در منزلگاه یکسان با امام حسین علیه السلام در یک منزل با کاروان حضرت در یک محل منزل گزیدند. امام پیکی به سوی او فرستاد و از او خواست که نزد حضرتش برود زهیر که تمایلی به این کار نداشت با اصرار همسرش دیلم دختر عمرو به دیدار حضرت رفت و با چهره ای درخشان و شاد بازگشت و به همسرش گفت: تو را طلاق دادم چون دوست ندارم از من جز خوبی به تو برسد، من تصمیم گرفته ام با حسین علیه السلام باشم و جانم را فدای او کنم….(1)
*رخدادهای زباله
وقتی امام حسین علیه السلام به این منزل رسیدند خبر شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام را به ایشان رساندند…
امام فرمود: خدا مسلم را رحمت کنداو به سوی رحمت و بهشت و رضوان خدا رفت و آنچه بر عهده اش بود انجام داد و آنچه بر عهده ماست هنوز باقی است…(همان)
همچنین نوشته ای از امام صادر شد…. خبر جانسوز شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسید. بنی امیه شیعیان ما را خوار کردند هر کس از شما می خواهد مراجعت کند می تواند برگردد من بیعت خود را از شما برداشتم ....
امام به خیمه زنان رفت و به دختر مسلم بسیار مهربانی نموده تا او خوداز شهادت پدر سوال نموده و حضرت در حالی که گریه می کرد او فرمودند: دخترم اندوهگین مباش اگر مسلم نیست من پدر تو و خواهرانم خواهر تو می باشند…(2)
(1) لهوف سید بن طاووس/ ترجمه علیرضا رجالی تهرانی/صص 99 تا 103
(2) مقتل الحسین علیه السلام/ سید ضیاء الدین تنکابنی/صص 33 تا 37
تو نمی خواهد بیایی!
نوشته شده توسطصداقت...! 26ام مهر, 1393همه داشتند سوار قایق می شدند. می خواستیم برویم عملیات.
یکی لز بچه ها چند ماهی دست کومله ها اسیر بود. هنوز جای شکنجه روی بدنش بود.
وقتی سوار شد داد زد: پدرشان را در می آوریم. انتقام می گیریم.
تا شنید گفت: تو نمی خواهد بیایی. ما برای انتقام جایی نمی رویم.
حرف های شنیدنی/ پا به پای شهدا/ موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت/ ص 28/ شهید مهدی باکری