ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



چه اتفاق عجیبی میان ما افتاد!

نوشته شده توسطصداقت...! 11ام بهمن, 1393

نگاه من به نگاه ضریح تا افتاد *** چه اتفاق عجیبی میان ما افتاد

چکید شرم نگاهم و بی صدا افتاد *** ببخش گر که به پست تو این گدا افتاد

کریمه ای و به در گاه تو گدا بسیار *** و من مثال همیشه برای تو سربار

تو جلوه گاه حجابی تو از تبار کرم *** تویی ملازم زهرا ملازمت مریم

هوای صحن تو دل می برد ز اهل قلم *** من و تو و قلم و کاغذ و دو چشم ترم

که از تو بیت به بیت با اجازه بنویسم *** و با جنون خودم شعر تازه بنویسم

چه دردها که ز اسرار عشق درمان شد *** چه چشم ها که به عشق تو مست و گریان شد

به پیشگاه تو هر کس مقیم و مهمان شد *** کبوترانه دلش راهی خراسان شد

یتیم آمده ایم تا که تو پناه شوی *** دوباره ضامن این قلب رو سیاه شوی

کنار مسجد اعظم دلم بهانه گرفت *** بهانه ی حرم طوس عاشقانه گرفت

دوباره قلب مرا یاد او نشانه گرفت*** که باز هم دلم از دست این زمانه گرفت

مرا تو با کرمت آشناترم گردان *** مرا دخیل گره خورده ی حرم گردان

انتخاب شده از

مردم مي گويند!!!

نوشته شده توسطصداقت...! 10ام بهمن, 1393

فكرم درگير بود. به هر دري مي زدم جوابي نمي يافتم. درگيري فكري خواب و خوراك و آرامش را از من ربوده بود. نيمه هاي شب بود.  در جستجو رسيدم به كتاب علوم قرآني آيت الله  محمد هادي معرفت. متن كتاب به گونه اي بود كه مجبور بودم كل كتاب را به طور اجمالي  مطالعه كنم. سي صفحه اي از كتاب مطالعه كرده بودم ، رسيدم به مطلبي كه سوال قبل را از ذهنم پاك كرد، ولي به اندازه پيدا كردن جواب سوال قبلي  شيرين و جذاب بود. نوشته بود: «  شيخ طوسي در تفسير آيه (1)  مي گويد:«مفسرين گفته اند نوشتن نمي دانست ، ولي آيه چنين دلالتي ندارد. صرفا گوياي اين جهت است كه نمي نوشته و نمي خوا نده است و چه بسا كساني كه نمي نويسند ولي قادر بر نوشتن هستند و … پس مفاد آيه چنين است: پيامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتن نبود و علامه طباطبايي فرموده است: ظاهر عبارت نفي عادت - بر نوشتن و خواندن - است و… به علاوه داشتن سواد كمال است و بي سوادي نقص و عيب و چون تمامي كمالات پيامبر از راه عنايت خاص الهي بوده و هرگز نزد كسي و استادي تعلم نيافته (علم لدني) پس نمي شود ساحت قدس پيامبر از اين كمال تهي باشد…. » (2). 
نزديك يك سال از مطالعه آن مطلب مي گذرد اما  امشب دوباره همان شيريني برايم تداعي شد، مي پرسيد چرا ؟
جعفر بن محمد پسر صوفي چنين نقل كرده است: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: اي فرستاده خدا چرا  به پيامبر «امي» مي گويند: حضرت پرسيد: مردم در اين باره چه مي گويند؟ گفتم: بر اين گمان اند كه چون نمي نوشت به او امي (= بي سواد) مي گويند. حضرت فرمود: دروغ مي گويند. نفرين خداوند بر آنان باد! اين كجا و سخن پروردگار خجسته و والا در كتاب خودش كجا «او كسي است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولي از خودشان برانگيخت كه آيا تش را بر آنان مي خواند و آن ها را تزكيه مي كند و به آنان كتاب [قرآن] و حكمت مي آموزد (جمعه/ 2)» چگونه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چيزي را كه خود نمي دانست آموزش مي داد؟ سوگند به آفريدگار،  حضرت رسول هماره به هفتاد و دو يا هفتاد و سه زبان مي خواند و مي نوشت. او را «امّي» ناميدند چون اهل مكه بود و مكه از امهات [= مادران] آبادي هاست. پروردگار نيز در قرآن مكه را چنين خوانده است: تا (اهل) ام القري [= مكه] و كساني كه گرد آن هستند بترساني». و اين  است پيامبر ما

(1) عنكبوت 48

(2) علوم قرآني/ آيت الله محمد هادي معرفت / صص 32 و33

(3) همنام گل هاي بهاري(نگاهي نو به شخصيت و زندگي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم)/حسين سيدي/ ص 62

گفتي كه حافظا دل سرگشته ات كجاست!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام بهمن, 1393

عمريست تا به راه غمت رو نهاده ايم

روي و ريا ي خلق به يك سو نهاده ايم

طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم

در راه جام و ساقي مهرو نهاده ايم

در گوشه امّيد چو نظاّرگان ماه

چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ايم


 

عشق اينجاست!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام بهمن, 1393

«محمد بن حسن بن ميمون» مي گويد:

نامه اي به امام حسن عسگري عليه السلام نوشتم و از فقر و تنگدستي شكوه كردم ولي بعد پيش خود گفتم: مگر امام صادق عليه السلام نفرموده كه: فقر با ما بهتر از توانگري با ديگران است و كشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت:

«هر گاه گناهان دوستان ما زياد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار مي كند و گاهي از بسياري از گناهان آنان در مي گذرد. همچنان كه پيش خود گفته اي، فقر با ما بهتر از توانگري با ديگران است. ما براي كساني كه  به ما پناهنده شوند، پناهگاهيم و براي كساني كه از ما هدايت بجويند، نوريم. ما نگهدار كساني هستيم كه  (براي نجات از گمراهي) به ما متوسل مي شوند. هر كس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند (تقرب به خدا) با ماست، و كسي كه پيرو راه ما نباشد، به سوي آتش خواهد رفت.»

سيره پيشوايان/ مهدي پيشوايي/ ص 642

مبادا... !

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام بهمن, 1393

مي فرمود:

پوزش پذيري از ويژگي هاي ممتاز انسان بزرگ است و او چنين بود.

فرمود: آيا به شما خبر دهم بدترينتان كدام است؟ گفتند: آري اي پيامبر خدا!

فرمود: كسي كه از اشتباه در نمي گذرد، پوزش را نمي پذيرد و از لغزش چشم پوشي نمي كند.

با همه تشويق هايش به اين كه اگر كسي كار بدي كرد؛  حتما پوزش بخواهد، باز براي حفظ كرامت انساني دستور مي فرمود: مبادا كاري كني كه ناگزير باشي پوزش طلبي.

كسي كه پوزش عذر خواه را نمي پذيرد - چه پوزشگر راستگو باشد و چه درو غگو - به شفاعت من نمي رسد.

كسي بيش از آفريدگار عذر نمي پذيرد.

همنام گل هاي بهاري(نگاهي نو به شخصيت و زندگي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم)/حسين سيدي/ ص 55

تقويت و توجيه سياسي رجال!

نوشته شده توسطصداقت...! 8ام بهمن, 1393

از جالبترين فعاليت هاي امام حسن عسكري عليه السلام تقويت و توجيه سياسي رجال مهم شيعه در برابر فشارها و سختي هاي مبارزات سياسي در جهت حمايت از آرمان هاي بلند تشيع بود.

از جمله در نامه اي به «علي بن حسين بن بابويه قمي» از فقهاي بزرگ تشيع نوشت:

« صبر كن و منتظر فرج باش كه پيامبر فرموده است: برترين اعمال امت من انتظار فرج است.
شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان كسي كه پيامبر بشارت داده كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
اي بزرگمرد و مورد اعتماد و فقيه من! صبر كن و شيعيان مرا  به صبر فرمان بده! زمين از آن خداست و هر كسي از بندگانش را كه بخواهد، وارث (حاكم) آن قرار مي دهد. فرجام نيكو، تنها از آن پرهيز كاران است. سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه شيعيان باد!»

عيدي شما!

سيره پيشوايان /مهدي پيشوايي/ ص 643