ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



اینجا دنیاست!

نوشته شده توسطصداقت...! 23ام دی, 1393

انتظار کمی طولانی شد. چیزی تا شروع امتحان نمانده بود. به نظر رفت و آمد با وسایل نقلیه عمومی زمان بر بود و استرس زا. بالاخره تاکسی و مسافر جور شد و راهی دیار امتحان شدیم.  همه  سرنشینان خانم بودند. حرف از پول و چک و نداری وگرانی و … بود و من مثل همیشه سراپا گوش و ساکت.  خانم میانسالی که  روی صندلی جلو نشسته بود حرف از انصافش می زد و نسیه دادن لباس های مغازه اش و مراعات نداری مردم و جنس خوب و وام و پاس کردن چک و هیچ کس قصد عدم پرداخت بدهی مردم را ندارد و … . زیبا حرف می زد. حتی از دزد و کلاهبردار دفاع می کرد که حتما احتیاج دارند و …. راننده هم که هم صحبت پیدا کرده بود ادامه داد و در انتهای حرفش گفت: گذشته از این ها طلاق هم بیداد می کند. از هر چهار ازدواج در این منطقه  یکی منجر به  طلاق می شود. بیشترش هم به خاطر اعتیاد است و این ماهواره.  خانم مهربان  در عین ناباوری پاسخ داد « چه کار خوبی. دخترای امروز شعور دارند. تا سی سالشان که می شود ازدواج نمی کنند و بعد هم این حرف های قدیمی های کم عقل که با لباس سفید برو و با کفن برگرد گوش نمی دهند. مگر آدم دیوانه است که همنشین این مردها باشد. من که در این منطقه یک آدم حسابی ندیده ام ربطی به اعتیاد ندارد شرف ندارند، من که به دخترانم گفته ام شوهرشان نمی دهم تا عزت داشته باشند و …» خلاصه هر چه توانست گفت. انگار رفت و آمد با وسایل نقلیه عمومی خیلی هم بد نبود. می شود اجتماع و افکارشان را بهتر و و اقع بینانه تر شناخت. می شود درک کرد نامردی بعضی مردها زن ها را به ستوه می آورد آن هم زنی که برای دزد دل می سوزاند. می شود فهمید اساس خانواده  اول مردی مردهاست و بعد مهربانی  و گذشت زن ها. اما چیزهای مهمتری هم می شود فهمید. می شود فهمید هدف در زندگی  لذت  است و گذشتن از خود،  بی شعوری . می شود فهمید کار دزد قابل توجیه است و فرمان خدا بی دلیل،  می شود فهمید باید لباس ها هر روز نو شود حتی اگر خودت و نزدیکانت زیر دین باشند، می شود فهمید  فرمان خدا و علمش تا  جایی درست است که منفعت من زیر سوال نباشد و می شود فهمید مالک اصلی خدا غریب است و دشمنانش نفس و شیطان آشنای دیرینه، می شود فهمید اینجا دنیاست و ساکنانش  دنیازده مدعی آخرت!

اولین گفته حکمت آمیز لقمان!

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام دی, 1393

نقل شده است اول چیزی که از حکمت لقمان آشکار شد آن بود که

هنگامی که به شبانی گوسفندان اربابش اشتغال داشت، ارباب او گفت:

ای لقمان! گوسفندی را بکش و پاکیزه ترین عضو او را برای من بیاور.

پس گوسفندی را سر برید و زبان و دل او را نزد ارباب آورد.

ارباب گفت:  گوسفند دیگری را بکش و پلیدترین عضوش را برایم بیاور

پس گوسفند دیگری سر برید و این بار هم زبان و دل گوسفند را برای او آورد

ارباب تعجب کرد و پرسید: راز این مطلب چیست؟

گفت: هیچ چیز پاکیزه تر از دل و زبان نیست اگر آن دو پاک باشند و

هیچ چیز از آن دو پلیدتر نیست اگر آن دو ناپاک باشند.

قصه ها و حکمت های لقمان حکیم/ علامه مجلسی/ ص 69 و 70

می فهمم!

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام دی, 1393

با حجم زیاد تحقیقات درسی و زمان کوتاه تحویل، فرصتی برای مطالعه کتاب در طول ترم نمانده بود. ضمن پیگیری های متعدد و مشخص شدن اینکه کتاب هنوز ترجمه نشده است و با این گمان که مثل همیشه بدون کتاب ترجمه، کتاب را مطالعه خواهم کرد روز قبل از امتحان فرا رسید. کتاب متن ساده ای نداشت و قابل مقایسه با متن های عربی سال های قبل نبود. میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و  حضورها  و رفت و آمد و … کار را به جایی رساند که شد کل کتاب و کمتر از نصف روز. دست به دامن فایل جزوه ای که گفته بودند 80 درصد سوالات را تضمین می کند، شدم. اجبار برای مطالعه جزوه و مشکل نبودن ها و درب بسته مغازه ها و تهیه نشدن پرینت و مطالعه از روی سیستم هم بدترین بد بیاوری بود. دو ساعت بعد از ظهر خیلی زود گذشت. تمام شب بیدار بودم . گاهی از شدت خستگی چشمانم، چند دقیقه لامپ را خاموش می کردم و به چشمانم استراحت می دادم. ساعت 8 صبح جزوه تمام شد. نزدیک 400 صفحه A4. حالا مانده بود حضور. پس از پاسخگویی به یکی دو سوال،  چند سوال برایم نا آشنا بود. خستگی ممکن است فراموشی برایم ایجاد کند اما در تشخیص و انطباق محتوا دچار مشکل نمی شوم. 4 سوال با نمره های بالا مربوط به جزوه نبود، سه نمره تحقیق که نامشخص بود، نمرات را که حساب کتاب می کردی وکمتر از 14 شدن را عدم قبولی، عملا یعنی باید بدون تجربه نمره پایین در طول عمرم، از نمره ردی مطمئن می شدم. کمتر از  یک ساعت  از جلسه نگذشته بود که  از محل آزمون خارج شدم. بعد از ورود به منزل و سوال مادر از نتیجه برایشان توضیح دادم. سرم درد گرفته بود ولی حتی حالت گریه هم نداشتم. مادرم  با مهربانی گفت: دخترم  گفتم که نباید کتاب را برای شب امتحان بگذاری و این همه بی خوابی و زحمت  حالا هم توکل به خدا شاید جواب هایی که از اطلاعات خودت نوشته ای درست باشد. گفتم مادر: اولا هیچ کوتاهی از من سر نزده چون این مطالعه نداشتن از تنبلی نبوده، دوما معرفی این کتاب و توقع ترجمه از ما و بدون استاد و این حجم برای این فرصت کوتاه و آن هم دو واحد،   کار غیر معقولیست به اضافه اینکه سوالات حاشیه روی بود.  محتوا و هدف  این کتاب جزئیات و شرح مثال ها نیست. مادر شما درست می گویید بر خلاف باور عامه ، از دیدگاه دین جای توکل همین جاست.  سپردن نتیجه کار به خدا نه خود کار، بدون تلاش. مادر امروز با سلول های وجودم لمس کردم بین شعار«ما ضامن وظیفه ام نه نتیجه» - که خیلی هامان تکرار می کنیم و مفهوم صحیح توکل است - تا باور در میدان عمل و نتیجه مخالف انتظارت، خیلی فاصله است. اینکه خدا متوکلین را دوست دارد انگیزه ای زیباست به شرط توکل نه توهم آن. این قضیه که اصلا مهم نیست. این علم ها شاید نزد خدا  علم محسوب نشود. این درس خواندن ها  نتیجه دنیایی که نداشته، اخرویش با خداست اما شاید قرار بود تمرین کنم برای توکل برای  جایی که سرنوشت ساز است و تلاش ها دارای نتیجه خلاف دلخواه. باید بفهمم خدا همیشه مهربانترین مهربان هاست همیشه. حتی اگر تلاش کنم و نتیجه خلاف آن باشد که انتظار می کشیدم.

عید بر همه مبارک!

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام دی, 1393

امروز سخن از جان جهان باید گفت

توصیف رسول انس و جان باید گفت

در روز ولادت دو قطب عالم

تبریک به صاحب الزمان باید گفت

حکایت

نوشته شده توسطصداقت...! 18ام دی, 1393

شخصی از واعظی پرسید: زن ابلیس چه نام دارد

واعظ او را پیش خواند و در گوشش گفت: ای مردک … من چه دانم؟

چون باز به مجلس آمد از او پرسیدند که چه فرمود، گفت:

هر که خواهد از مولانا سوال کند تا بگوید.

گزیده طنز عبید زاکانی/ ابوالفضل زرویی نصر آباد/ ص 19

شب عیدی حوالت کردم به خدا!

نوشته شده توسطصداقت...! 18ام دی, 1393

از پروردگار خواستم که حساب

امت مرا

به من واگذارد تا پیش امت های دیگر رسوا نشوند اما

آفریدگار والا بر من چنین وحی فرستاد:

ای محمد! خودم به حسابشان رسیدگی می کنم تا اگر لغزشی از آنان سر زده

از تو پوشیده بدارم که نزد تو نیز رسوا نشوند!

همنام گل های بهاری(نگاهی نو به شخصیت و زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)/ حسین سیدی/ ص 112