ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
خیلی سخته!
نوشته شده توسطصداقت...! 23ام آذر, 1393وقتی برگشتم حالم خیلی بهتر بود. قبل از رفتن خیلی خسته بودم. نه از کار نه از تلاش نه از بی نتیجه بودن و نه از متفاوت بودن نه، فقط خسته بودم از آدم ها. دیدن خیلی از انسان ها به جای شادی انسان را آزار می دهد. بعضی با بی تقوایی کلامی ، بعضی با زبان چرب و چاپلوسی ، بعضی با گرفتاری هایشان، بعضی با صبر هایشان، بعضی با محبت هایشان بعضی با شعارهایشان بعضی با بستن دست و پایشان بعضی با حضور در جایی که نباید باشند بعضی با ریایشان بعضی با الاغ فرض کردن مردم سمباده روحند گاهی تحمل سخت است. برای اینکه آرامتر شوم به پیشنهاد همراه همیشگیم مادرم ، راهی مراسم اربعین امام حسین علیه السلام در دهه آخر صفراز رسومات دیرینه شهرمان شدیم. در راه خیلی دوست داشتم با مادرم حرف بزنم اما ساکت بودیم به این دلیل که قبل تر ها می گفتند خوب نیست خنده و صحبت زن را مرد ببیند حالا که گفتن این علت برای خیلی ها مثل لطیفه تعریف کردن است.البته بی حوصله هم بودم. رسیدیم به حسینیه چند صد ساله شهرمان. ورود و نشستن در این مکان هم به انسان آرامش می دهد. سخنران گرم صحبت بود و از تکرار شنیده ها و انسان هایی که حضور داشتند و بعضی فقط شنونده اند حس بدی داشتم. فکر کردن را به گوش دادن ترجیح دادم. کنارم خانمی نشسته بود و دخترکش. شیرین زبانی می کرد. با اینکه دخترک جلو ما نشسته بود اما تمرکز نداشتم و نمی فهمیدم چه می گفت هر چند متوجه می شدم توقع دارد به حرفش گوش بدهم. یک لحظه شنیدم دخترک گفت: «مامان خیلی سخته ها» . حرفش لطیف بود انگار حرف دل مرا می زد. نگاهش کردم خیال کردم بلند کردن سینی چای توسط شخصی که پذیرایی می کرد را می گوید اما دیدم نگاهش به سقف است و مثل ما بزرگتر ها زمینی فکر نمی کند. ادامه داد : «مامان اینجا را آدم ها ساخته اند؟» مادرش گفت: بله دخترم. گفت : «چطوری ؟ فکر نکنما خیلی سخته! حتما خدا کمکشان کرده ».بی اختیار لبخند زدم. چقدر زیبا! هم افکار معلمی که درسش داده و هم حق پذیری و استدلالش. حرفش دلنشین بود. جا داشت همراه او خیلی از ما هم برهان نظم را تکرار می کردیم و خدا را باور. آن وقت شاید اندازه درک این بچه 3 - 4 ساله عجز خودمان و قدرت خدا را لمس می کردیم و می فهمیدیم دنیا حساب کتاب دارد وهمان طور که صبر و تحمل و تلاش برای انسان شدن و انسان ماندن بی نتیجه نیست؛ فریب و خدعه و ظلم و گناه هم بی جواب نیست . مجلس ارباب همه اش آرامش است و خیر و برکت . حتی حضور و حرف های مهمان چند ساله اش.
جان خود را در راه تو داد تا....
نوشته شده توسطصداقت...! 22ام آذر, 1393اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبيبِهِ سلام بر ولى خدا و دوست او
اَلسَّلامُ عَلى خَليلِ اللَّهِ وَنَجيبِهِ سلام بر خليل خدا و بنده نجيب او
اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِيِّهِ سلام بر بنده برگزيده خدا و فرزند برگزيده اش
اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَيْنِ ا لْمَظْلُومِ الشَّهيدِ سلام بر حسين مظلوم و شهيد
…..
وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ جان خود را در راه تو داد
لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ تا برهاند بندگانت را از
مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ (گرداب ) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى ) گمراهى
وَقَدْ تَوازَرَ عَلَيْهِ مَنْ و چنان شد كه همدست شدند بر عليه آن حضرت كسانى كه
غَرَّتْهُ الدُّنْيا دنيا فريبشان داد
وَباعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى و فروختند بهره (كامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچيزى
وَشَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْكَسِ و بداد آخرتش رادرمقابل بهائى اندك و بى مقدار
وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فى هَواهُ و بزرگى كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند
وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِيَّكَ ، و تو و پيامبرت را بخشم آوردند
زیارت اربعین/ مفاتیح الجنان
بخوان آهسته از این جا به بعد ماجرا با من!
نوشته شده توسطصداقت...! 22ام آذر, 1393تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم، شکستم بی صدا در خود
شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم…
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
شاعر: سید حمید رضا برقعی
بیمه عمر!
نوشته شده توسطصداقت...! 21ام آذر, 1393جمعی تقریبا سی نفره متشکل از طلبه های فارغ التحصیل و مشغول به تحصیل و تعدادی از مسئولین محترم مدرسه و مدیر مدرسه قبلی. دور هم جمع شده بودیم و در مورد نحوه تبلیغ و مهارت ها و لزومات و مشکلات گفتمانی داشتیم و بیشتر بحثمان در مورد خانواده و استحکام و … بود. علاوه بر ما یکی دو گروه چند نفره هم نزدیک ما نشسته بودند و به حرف های ما گوش می دادند اگر چه جزء گروه و طلاب نبودند. آخر جلسه بود که یکی از مسئولین مربوطه به طلاب مشغول به تحصیل در مورد بیمه عمر و هزینه آن و مراجعه به سایت و … توضیحاتی دادند. یکی از طلاب هزینه را همان جا پرداخت کرد . مسئول توضیحات را کامل کرد و گفت این بیمه بیمه عمر معمول نیست که وقتی سی سال حق بیمه را پرداخت کردید بعد از آن حقوق بازنشستگی به شما تعلق گیرد .اگر این زمان گذشت و خدای ناکرده مردید هزینه کفن و دفن شما به خانواده تان پرداخت می شود. یکی از حضار به طلبه پرداخت کننده هزینه بیمه گفت این هم شد بیمه برو هزینه ات را پس بگیر. واقعا که ! وقتی که مردی تو که نیستی می شود مال همسرت. حرفش بوی خدا نمی داد. از حرفش تعجب کردم با خودم گفتم این چه حرفیست ؛ آخرش ما نفهمیدیم این ملت به کدام صراط مستقیمند. حرف از دیه که می شود جنجال به پا می کنند که چرا اسلام ما را آدم حساب نکرده آخر آنجا هم که وقتی زن مرد دیه مال مرد است کم و زیادش به حال زن مرده چه سودی دارد. و دیه مرد هم مال زن ، بیشتر باشد به نفع زن زنده است . ارث را هم که از زن کمتر است و همه اش مال خودش و از مرد هم که بیشتر باید خرج خانواده شود و زن پایه اصلی خانواده. در همین افکار بودم دیدم بد موقع هم نبود. از صبح جلسه نتیجه ای بهتر از این نداشت. حالا می شود لمس کرد مشکلات خانواده ها و به تبع جامعه از کجا آب می خورد. دل ها یکی نیست. من و تو هاست که عمر خانواده را کوتاه کرده است. وقتی تشکیل زندگی بر پایه من و تو شد و پای نقطه مشترکی به اسم خدا و رضایش در کار نبود همه اش می شود جدایی و تفاوت. کدام دو انسان در روی زمین مشتر کند جز دو انسانی که رسیدن به هدف مشترکی مد نظرشان باشد. وقتی در هر زندگی و گروهی هدف، خود و رفاه و منفعت خود باشد تعریف تفاهم و اشتراک و محبتی مشترک ، محال است. چون همه انسان ها منحصر به فرد و متفاوتند.زندگی منهای خدا یعنی جدایی. زندگی ات را با هدف رسیدن به رضای خدا بیمه عمر کن!
همراهی با کاروان کربلا 32
نوشته شده توسطصداقت...! 21ام آذر, 1393ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه
توضیحات مختصر
*نحوه ورود
وقتی خبر نزدیک شدن اهل بیت علیهم السلام به کوفه ، به ابن زیاد رسید فرمان داد سرهای شهدا را که ابن سعد جلوتر آورده بود باز برند و پیش روی اهل بیت سر نیزه ها نصب کنند و از جلو حمل کنند و به همراه اهل بیت به شهر وارد و در کوچه و بازار بگردانند تا قهر و غلبه یزید بر مردم مشخص شده و بر هول و هیبت مردم افزوده شود. و مردم کوفه با آگاهی از ورود اهل بیت از کوفه بیرون شتافتند. اهل بیت و جگر گوشه گان حیدر را چون اسرای کفار با سرهای شهدا وارد کوفه کردند. زن های کوفیان بالای بام ها رفته بودند برای نظاره. همین که ایشان را عبور می دادند زنی از بالای بام سوال کرد: شما اسیران از اسیران کدام مملکت و کدام قبیله اید؟ گفتند ما اسیران آل محمدیم!
* آغاز به خطبه حضرت زینب علیها السلام
شیخ مفید و شیخ طوسی از حذلم بن ستیر رویت کرده اند که … چون اهل بیت را بر شتران بی روپوش و برهنه وارد کردند زنان کوفه بر حال ایشان رقت کرده گریه و ندبه می کردند. علی بن الحسین در حالی که غل بر گردنش نهاده و دست هایش را بر گردن زنجیر کرده بودند به صدای ضعیفی فرمود که این زن ها بر ما گریه می کنند پس ما را که کشته است؟!! و در این وقت زینب کبری علیها سلام آغاز خطبه نمود که به خدا قسم زنی با حیا و شرم و افصح و انطق از جناب زینب دختر علی علیه السلام ندیدم که گویا از زبان پدر سخن می گوید … در میان آن ازدحام و اجتماع که از هر سو صدایی بلند بود به جانب مردم اشارتی کرد که خاموش باشید. در زمان نفس ها به سینه برگشت و جرس ها ساکت شد و سپس شروع به خطبه نمود و پس از سپاس یزدان پاک و درود برمحمد و خاندان پاک او فرمود(1)
* گزیده ای از خطبه حضرت زینب علیها سلام
اى اهل كوفه ، اهل خديعه و خذلان ! آيا بر ما مى گرييد و ناله سر مى دهيد هرگز باز نايستد اشك چشم شما، و ساكن نگردد ناله شما، جز اين نيست كه مَثَل شما مَثَل آن زنى است كه رشته خود را محكم مى تابيد و باز مى گشود چه شما نيز رشته ايمان را ببستيد و باز گسستيد و به كفر برگشتيد، نيست در ميان شما خصلتى و شيمتى جز لاف زدن و خود پسندى كردن و دشمن دارى و دروغ گفتن و به سَبْك كنيزان تملّق كردن و مانند اَعدا غمّازى كردن ،…
… از پس آنكه ما را كشتيد بر ما مى گرييد. سوگند به خدا كه شما به گريستن سزاواريد، پس بسيار بگرئيد و كم بخنديد؛ چه آنكه ساحت خود را به عيب و عار ابدى آلايش داديد كه لوث آن به هيچ آبى هرگز شسته نگردد و چگونه توانيد شست و با چه تلافى خواهيد كرد كشتن جگر گوشه خاتم پيغمبران و سيّد جوانان اهل بهشت و پناه نيكويان شما و پناهگاه پیش آمد های ناگوار شما و علامت مناهج [= راههای راست] شما و روشن كننده مَحَجَّه [= راه آشکار] شما و زعيم و متكلّم حُجَج [=حجّت ها و براهین] شما كه در هر حادثه به او پناه مى برديد و دين و شريعت رااز او مى آموختيد...
… آيا تعجّب كرديد كه از آثار اين كارها از آسمان خون باريد؟ آنچه در آخرت بر شما ظاهر خواهد گرديد از آثار آن عظيم تر و رسواتر خواهد بود؛ پس بدين مهلت كه يافتيد خوشدل و مغرور نباشيد؛ چه خداوند به مكافات عجلت نكند، و بيم ندارد كه هنگام انتقام بگذرد و خداوند در كمينگاه گناهكاران است ….
راوى گفت : سپس حضرت ساكت گرديد و من نگريستم كه مردم كوفه از استماع اين كلمات در حيرت شده بودند و مى گريستند و دستها به دندان مى گزيدند.(1) و (2)
(1) منتهي الامال/ شيخ عباس قمي/ جلد اول/ خلاصه صص 654 تا 659
(2) لهوف/ سيد بن طاووس/ ترجمه عليرضا رجالي تهراني/خلاصه صص 194 تا 197
فلسفه و فواید عزاداری!
نوشته شده توسطصداقت...! 21ام آذر, 1393فلسفه عزاداری بر اهل بیت علیهم السلام و فواید آن چیست؟
در این خصوص می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) محبت و دوستی
قرآن و روایات دوستی خاندان رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم را بر مسلمانان واجب کرده. دوستی هم لوازمی دارد. یکی از مهمترین لوازم دوستی هم دردی و هم دلی با دوستان در مواقع سوگ و شادی است.
ب) انسان سازی
چون در فرهنگ شیعی عزاداری باید از سر معرفت و شناخت باشد هم دردی با آن عزیزان در واقع یاد آوری فضایل و مناقب و آرمان های آنان بوده و به این شکل انسان را به سمت الگو گیری و الگو پذیری از آنان سوق می دهد.
ج) جامعه سازی
وقتی عزاداری موجب انسان سازی گشت تغییر درونی انسان به عرصه جامعه نیز کشیده می شودو انسان می کوشد تا آرمان های اهل بیت علیهم السلام را در جامعه حکم فر ماکند.
د) انتقال دهنده فرهنگ شیعی به نسل بعد
کسی نمی تواند منکر آشنایی نسل جدید در سنین کودکی با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در مجالس عزاداری شود. مراسم عزاداری به جهت قالب و محتوا بهترین راه تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایی آنان با گفتار و کردار اهل بیت علیهم السلام است.
پرسش ها و پاسخ های دانشجویی(ویژه محرم) / گروه مولفان/ خلاصه صص 166 و 167