موضوعات: "نکته ها و آموزه ها" یا "دریای پر گهر" یا "فقط خدا" یا "مهدویت" یا "نشانه های خدا در زمین" یا "پیام قرآنی"
عمرت برفت و چاره کاری نساختی!
نوشته شده توسطصداقت...!چـون شـادمانی و غـم دنیـا مقیــم نیست فرعون کامـران به و ایـوب مبتـلا
غـم نیـست زخـم خـورده راه خـدای را دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا
مابین آسمان و زمین جای عیش نیست یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟
عمرت برفت و چاره کاری نســاختی اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیــا
کردار نیک و بد به قیامت قریـن توست آن اختیـار کن که تـوان دیـدنش لقـا
التماس دعا!
نوشته شده توسطصداقت...! 16ام تیر, 1393این دست های خالی و ساده دخیلتان
ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید . . .
حکایت!
نوشته شده توسطصداقت...! 16ام تیر, 1393یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه می کردند.
سر بر آورد و گفت: من آنم که من دانم
شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است وز خُبث باطنم سر خجلت فتاده پیش
طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
اوصاف جمیل= صفت های زیبا و نیکو؛ خوب منظر= زیبا؛ خبث= پلیدی
آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم!
نوشته شده توسطصداقت...! 16ام تیر, 1393شده ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
الهی
نوشته شده توسطصداقت...! 16ام تیر, 1393الهی
شکرت که فهمیدم، نفهمیدم!
خوشا آنان که فقط با تو دل خوش کرده اند!
الهی نامه / آست الله حسن زاده آملی/ صص 17 و61
حکایت!
نوشته شده توسطصداقت...! 15ام تیر, 1393یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولَع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر-رحمه الله علیه- نشسته بودم، و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته. پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمی دارد که دوگانه ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند. گفت: جان پدر! تو نیز اگر خفته بودی به از آن که در پوستین خلق افتی
نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدابینی ببخشند نبینی هیچ کس عاجز تر از خویش
متعبد= عبادت کننده، شب خیز= شب زنده دار، مولع= حریص، مشتاق، مصحف= قرآن، دوگانه= نماز دورکعتی، نماز صبح، در پوستین خلق افتادن= کنایه از بدگویی و غیبت کردن است،
مدعی= لاف زن، پندار= خیال و گمان
گزیده گلستان سعدی/ سید اکبر میر جعفری/ ص 75