« کس ندیدم که...الهی! »

حکایت

نوشته شده توسطصداقت...! 10ام فروردین, 1394

دیوانه ای بود در بغداد. روزی وزیر خلیفه او را به دعوت برده بود.

او خود را در آن خانه انداخت و نان جوینی به دست او بیفتاده بخورد.

زمانی بگذشت، گفتند: یاقوتی سه مثقالین گم شده است. مردم را برهنه کردند، نیافتند.

دیوانه و جمعی دیگر را در خانه کردند و گفتند:

شما به حلق فرو برده باشید، سه روز در خانه می باید بود تا از شما جدا شود.

روز سیم خلیفه از کنار آن خانه می گذشت، دیوانه بانگ زد که ای خلیفه

من در این خانه قرص جوی خوردم سه روز است محبوسم کرده اند که یاقوتی سه مثقالین بردی.

تو که آن همه نعمت های رنگارنگ ، به ناحق خوردی، با تو چه ها کنند؟!!!

گزیده طنز عبید زاکانی/ ابوالفضل زرویی نصر آباد/ ص 28

 

نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام
واقعاً تکان دهنده بود.
التماس دعا - یا علی علیه السلام

پاسخ دادن:
با سلام و احترام
محتاجیم به دعای خیر دوستان. علی علیه السلام یارتان
از حضور ارزشمند شما سپاسگزارم
در پناه حق

1394/01/11 @ 09:26


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم