« یا مهدی عج الله تعالی فرجه الشریفنشانه های دین شناسی »

مثل هر بار برای تو نوشتم

نوشته شده توسطصداقت...! 18ام دی, 1392

مثل هرباربرای تونوشتم:

دل من خون شد ازاین غم توکجایی؟

وای کاش که این جمعه بیایی!

دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره،مگراین عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟

توکجایی؟ توکجایی؟

و تو انگاربه قلبم بنویسی:

که چرا هیچ نگویند: مگراین منجی دلسوز، طرفدار ندارد،که غریب است؟

وعجیب است

که پس ازقرن وهزاره

هنوزم که هنوز است

دوچشمش به راه است

ومگرازسیصد واندی ازشیفتگانش، زیاد است؟

که گویند:

به اندازه یک «بدر» علمدار ندارد!

و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد؟

**************

پاسخ امام زمان(عج):

تو خودت!

مدعی دوستی ومهر شدیدی که به هر شعر جدیدی

زهجران وغمم ناله سرایی، توکجایی؟

تو که یک عمر سرودی «توکجایی؟» توکجایی؟

بازگویی که مگرکاستی ای بد، زامامت، زهدایت، زمحبت

زغمخوارگی ومهروعطوفت!

تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تونبوده؟

چه کسی قلب تورا سوی خدای توکشانده؟

چه کسی درپی هرغصه تو اشک چکانده؟

چه کسی دست تورا در پس هررنج گرفته؟

چه کسی راه به روی توگشوده؟

چه خطرها به دعایم زکنار تو گذرکرد!

چه زمان ها که توغافل شدی و یار به قلب تو نظرکرد…

وتوبا چشم و دل بسته فقط گفتی…

توکجایی؟! وای کاش بیایی!

هرزمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی…

هرزمان بود تفاوت، تورفتی، تونماندی…

خواهش نفس شده یار وخدایت.

وهمین است که تأثیر نبخشند دعایت!

وبه آفاق نبردند صدایت!

وغریب است امامت!

من که هستم!

توکجایی؟

توخودت کاش بیایی!

به خودت کاش بیایی…

اللهم عجل لولیک الفرج وجعلنا من خیرانصاره واعوانه وشیعته والمستشهدین بین یدیه.

منبع: http://azzahra.ir

نظر از: رحیمی [عضو] 

دلتنگ بهار
شده ام خسته و دل ریش

که من خسته تر از خویشم و دل ریش تر از ریش

نگاهم شده پژمرده و افسرده بسویت نگران است،

که شاید
تو ای یاور و ای ناصر و ای سرور خوبان،

نگاهی کنی و دست به روی سرم من هم بگذاری

برم لطف نموده و همراه کنی، از ره رحمت و با خود ببریم
از اینجا
به آنسو

که این سان نبود ظلم و جفا سنگدلی،

درد و همه درد، نشود مَحرم کس ، کس

نبرد غم ز دل کس،

همه در فکر جفا کاری و بی مهری و نامردی و عشق ندارد به دلی ره
شده ام خسته و دلتنگ

همه اش قصه تلخی است که من راز دلم را نتوان گفت!
و خوابم همه بی رنگ
دلم تنگ، دلم تنگ
و این راز پر از غصه و محنت

پر از راز و هیاهو

که آزرده نموده است خودم را،
دلم را
و عشقی که بدان تاب زدم مهر دلم را
وای کاش بیایی …

که با آمدنت بلبل خوش نغمه و پر شور ،
دوباره بسراید ترانه،
بزند شاخه شکوفه، جوانه
که مرا زخم عمیقی است به سینه نشانه

و دلم آه !!!
رقیه رحیمی

پاسخ:
سلام دوست گرامی. بسیار زیبا. از حضور پر عاطفه شما سپاسگذارم

1392/11/09 @ 13:47
نظر از: حرف حساب [بازدید کننده]
حرف حساب

چيست اين دلشوره بيكران؟/پشت كاشي هاي سبز جمكران/كشتي اميددر گل تا به كي؟/بانگ اللهم عجل تا به كي؟/تا به كي از داغ هجران تو صبر؟/جلوه كن اي آفتاب پشت ابر

پاسخ:
حرف حساب جواب نداره

1392/10/18 @ 23:02


فرم در حال بارگذاری ...