آرشیو برای: "شهریور 1395"

الهی!!

نوشته شده توسطصداقت...! 17ام شهریور, 1395
الهی اگر از دنیا مرا نصیبی است، به بیگانگان دادم اگر از عقبی مراذخیره ای است به مومنان دادم در دنیا مرا یاد تو بس و در عقبی مرا دیدار تو بس دنیا و عقبی دو متاعند بهایی و دیدار نقدیست عطایی! الهی! چه غم دارد او که تو را دارد؟ که را شاید او که تو را… بیشتر »

غم های ارغوانی!

نوشته شده توسطصداقت...! 13ام شهریور, 1395
از آشنایی ما چیزی کمتر از دو سال می گذرد اما برخی مواقع ضمن انکار،  کاملا حس می کنم که با تفاوت های بسیار آشکار، چقدر به هم نزدیک و شاید وابسته شده ایم. از زمانی که گاهی جایگزین حضورش در محل کارش می شوم، این ارتباط قوی تر به نظر می رسد. گاهی هم بدون… بیشتر »

بی بهانه ها!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام شهریور, 1395
چه لذتی دارد کلاس با استاد جدی و با مهارت و معتقد. حفظ حرمت و آرامش و جدیت و آموزش همه یکجا جمع.  شب قبل کاملا بیدار بودم و برای رسیدن به محل کلاس سفری چند ساعته را از 4 و نیم صبح پشت سر گذاشته بودم اما تمام توجهم به کلاس بود. زمان استراحت سری زدم به… بیشتر »

قاصدک آبی!

نوشته شده توسطصداقت...! 1ام شهریور, 1395
از قضا ما هم به سفارش پیامبر مهربانی ها و ائمه علیهم السلام در محبت به کودکان، و البته با چاشنی  دوست داشتنی بی ریا، با آغوش باز و گرمی فراوان از این مهمانان وروجکی استقبال می کنیم. و این چند روز و عارضه سرماخوردگی، ترک عادت و برادرزاده ها معترض. در… بیشتر »