ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



حکایت

نوشته شده توسطصداقت...! 5ام بهمن, 1393

درِ خانه جحی بدزدیدند.او برفت و در مسجدی بر کند و به خانه می برد.

گفتند: چرا در مسجد را کنده ای؟

گفت: در خانه من دزدیده اند و صاحب این در، دزد را می شناسد؛

دزد را به من بسپارد و در خانه خود باز ستاند.

گزیده طنز عبید زاکانی / به اهتمام ابوالفضل زورویی نصر آباد/ ص 14

مشکل خودته!

نوشته شده توسطصداقت...! 4ام بهمن, 1393

موشی درخانه صاحب مزرعه تله موش دید!

به مرغ وگوسفند وگاوخبرداد.

همه گفتند:تله موش مشکل توست به ماربطی ندارد!

ماری درتله افتادوزن مزرعه داررا گزید!

ازمرغ برایش سوپ درست کردند!گوسفندرابرای عیادت کنندگان سربریدند!

گاورابرای مراسم ترحیم کشتند!

ودراین مدت موش ازسوراخ دیوارنگاه می کرد وبه مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد

منبع:  نا معلوم/ انتخاب شده از یادداشت  برداری های شخصی

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار(34)

نوشته شده توسطصداقت...! 4ام بهمن, 1393

جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شده ، در حالى كه برايتان ناخوشايند است . چه بسا چيزى را خوش ‍ نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است . و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است . و خدا مى داند، و شما نمى دانيد( بقره 216)

نکته تفسیری:

اگراصول احکام الهی فطری است چرا  جهاد و … ناخوشایند طبع انسان است؟ منظور از خدا می داند و شما نمی دانید چیست؟ نتیجه؟

مسايل فطرى هنگامى در انسان تجلى مى كند كه با شناخت ، توأم باشد، مثلا انسان فطرتا طالب سود و مخالف زيان است و اين در صورتى است كه مصداق سود و زيان را بشناسد ولى اگر در تشخيص آن گرفتار اشتباه شد و موضوع سودمندى را زيان آور پنداشت ، مسلما بر اثر اين اشتباه ، فطرت او گمراه خواهد شد و از آن امر مفيد بيزار مى شود، عكس اين مسأ له نيز صادق است .


پروردگار جهان با اين لحن قاطع مى گويد كه افراد بشر نبايد تشخيص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاكم سازند چرا كه علم آنها از هر نظر محدود و ناچيز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطرهاى در برابر درياست ، همانگونه كه در قوانين تكوينى خداوند از اسرار آفرينش همه اشياء با خبر نيستند و گاه چيزى را بى خاصيت مى شمرند در حالى كه پيشرفت علوم فوايد مهم آن را آشكار مى سازد همچنين در قوانين تشريعى بسيارى از مصالح و مفاسد را نمى دانند لذا ممكن است چيزى را ناخوشايند دارند در حالى كه سعادت آنها در آن است يا از چيزى خشنود باشند در حالى كه بدبختى آنها در آن است .
آنها با توجه به علم محدود خود در برابر علم بى پايان خداوند نبايد در برابر احكام الهى روى در هم كشند بايد بطور قطع بدانند كه خداوند رحمان و رحيم اگر جهاد و زكات و روزه و حج را تشريع كرده همه به سود آنهاست .


توجه به اين حقيقت روح انضباط و تسليم در برابر قوانين الهى را در انسان پرورش مى دهد و درك و ديد او را از محيطه اى محدود فراتر مى برد و به نامحدود يعنى علم بى پايان خدا پيوند مى دهد.

تفسیر نمونه/ جلد 2/ خلاصه صص 106 تا 108

رنگین کمان عشق!

نوشته شده توسطصداقت...! 2ام بهمن, 1393

چند روز بود شدت انتظارم بیشتر شده بود. هر چند به خاطر بعضی شرایط و بعضی  شئونات و ضرورت ها  اظهار نمی کردم. هنوز ندیده بودمش. دوست داشتم ببینم چه حسی به او دارم؛  دوستش دارم یا بیشتر. وقتی چشم در چشم شدیم، حسی  منتقل می کند یا نه؟  روز موعود، روز بعد از تولد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و زیبایی ها دو چندان.  برای چندمین بار عمه شده بودم . عمه ها می دانند چه می گویم .  وقتی برای اولین بار او را دیدم حسی به او داشتم شبیه؛  زنده شدن باور به زیبایی ها.  برای دومین بار خانواده به دیدار این نعمت چند روزه می رفتیم اما این بار متفاوت.  هیچ کس غایب نبود یعنی غلبه بر همه بهانه ها. یکی از دانشجویان حاضر در مجلس  برای دفاع از سرزنش تحصیلات توسط جامعه می گفت:  «وقتی  دانشجویان سر کلاس درس از استاد سوال کردند استاد این نوشتن ها و خواندن ها چه فایده ای دارد؟ استاد جواب داد: اگر الان یک ماشین بود که شما را در عرض چند دقیقه به خانه و نزد مادرتان می برد تا ناهار را آنجا باشید نمی رفتید؟ ماشین را نمی خواستید؟ این یعنی پیشرفت و خواستن آن توقف پذیر نیست و …  وگفت استاد پس از این توضیحات ادامه داد : حالا نروید به همسرم بگویید می خواست ناهار برود  کنار مادرش باشد! »  از این حرف تعجب کردم. در افکارم غرق شدم.  چرا باید یک همسر به همسر استاد خود این قدر سخت گرفته باشد که او حق مثال زدن این محبت را نداشته باشد؟!!!.  به جمع نگاه می کردم. هر یک از افراد جمع با من نسبتی داشتند، همه از یک خانواده اما رنگ محبت ها متفاوت . یکی محبتش مادری است یکی پدری. یکی خواهر است و یکی برادر. یکی برادر زاده است و یکی همسر برادر. یکی برادر کوچک است و یکی برادر بزرگ. یکی عمو و عمه و خاله و دایی و …. هر نسبتی محبتی داشت جداگانه. چرا محبت یکی باید مانع از هر محبتی باشد حتی مادر. چه توجیهی برای این حرف وجود دارد جز خودخواهی و عدم درک. در رنگین کمان محبت  هیچ محبتی مانع هیچ محبتی نیست اگر،  منبع نور محبت  از خدا باشد و برای رضایت  خدا.  محبتی که هر شعاعش ترجمه شود در شخصی متفاوت  با  محدودیت چه سنخیتی داشت ؟!!!!!. آنجا که محبت سرچشمه اش دنیا  است  یک رنگ است  و محدود و  الا محبت  خالق نامحدود رنگین کمانش بی نهایت،  رنگ است. به  وسعت هر آنچه را که  آفریده  خالقی الرحم الراحمین ببینی  و بشود او را دوست داشت.  راستی اگر فرمان های خدا را مرور کنیم به چند نفر اجازه داریم محبت نکنیم؟!! من هر چه فکر کردم رسیدم به تولی و مراحلی از  نهی از منکر. بی محبتی  در نهی از منکر که عین محبت است ، هم برای خودش هم برای جامعه. تولی هم محبت است؛  جایگزینی محبت دشمنان خدا در دل ،   با محبت  دوستان خدا. این دین،  همه اش محبت است. هر جا نامهربانی هست دین آنجا نیست یا آنچه تو می خواهی ترجمه اش محبت نیست.

الهی!

نوشته شده توسطصداقت...! 1ام بهمن, 1393

الهی!

آن که را دلِ بازی دادی، دهن بسته است

این سخن پرداز، دل بسته است!

الهی نامه آیت الله حسن زاده آملی/ ص 40

خودکشی!

نوشته شده توسطصداقت...! 1ام بهمن, 1393

جُحی در کودکی، چند روز شاگرد خیاطی بود.

روزی استادش کاسه عسلی به مغازه برد. خواست که برای کاری برود.

او را گفت: دراین کاسه زهر است، زنهارتا  نخوری که هلاک شوی.

گفت: من  با آن چه کار دارم.

چون استاد برفت،

جحی وصله جامه به صراف داد و تکه نانی اضافی گرفت و با آن تمام عسل را بخورد.

استاد باز آمد. وصله می طلبید ، جحی گفت: مرا مزن تا راست بگویم.

در حالی که من غافل شدم دزد وصله را بر ربود. من ترسیدم که بیایی و مرا بزنی.

گفتم زهر بخورم تا تو بیایی من مرده باشم.

آن زهر که در کاسه بود تمام خوردم و هنوز زنده ام؛ باقی تو دانی.

گزیده طنز عبید زاکانی/به اهتمام  ابوالفضل زرویی نصرآباد/ ص 13