کلید واژه: "مادر"

مادر دعا کن!

نوشته شده توسطصداقت...! 17ام مهر, 1396
بین صفحات مختلف سامانه رفت و آمد می کردم. غرق در فضای مجازی تا شاید مطلبی نظرم را به خود جلب کند. هنوز ناکام بودم که صدای خش خش برگ های حیاط و ناله مادر به گوش رسید. کمی پیش خودم غر زدم که وسط روز چه وقت جارو زدن حیاط است. مگر مادر فراموش کرده، پزشک… بیشتر »

دخترم تقدیم به تو!

نوشته شده توسطصداقت...! 3ام مرداد, 1396
از آن وروجک های شیرین که به شدت به گل سر و هر نوع تزیین مو آلژی دارد. هزار بار روز دختر را فرا نرسیده، تبریک گفتم و صدها وعده و وعید دادم که اجازه داد موهای نازنینش را حسابی شانه بزنم و گل سری مهمان زلف سیاهش کنم. دیدنی شده بود. همه تعجب کرده… بیشتر »

با چشم های عاشق بیاا!

نوشته شده توسطصداقت...! 30ام مرداد, 1395
مادر چند بار تا اتاق آمده بود برای اینکه بروم ناهار. واقعا شرمنده شدم.   آنچنان این ویروس نادیدنی سرماخوردگی وسط تابستان، دست و پایم را بسته، که سه روز است توان بلند شدن از زمین را نداشتم.  مثل جنازه اما، همچنان درگیر سامانه و لپ تاپ . به هر زحمتی بود… بیشتر »

آن روزها.... این روزها!!!

نوشته شده توسطپشتیبانی کوثر بلاگ 12ام مرداد, 1395
به نظرم خیلی آشنا بود اما بیشتر شبیه بود، تا خودش. نزدیکتر که آمد ایستاد و احوالپرسی کرد . خودش بود. از آشنایان قدیمی. چقدر عوض شده بود. 8-9 سالی از من کوچکتر اما کودکش در آغوشش شیطنت می کرد. هنوز هم با دیدنش زیباترین خاطره کودکی اش برایم زنده می شود.… بیشتر »