کلید واژه: "دنیازدگی"

تصویر آب دادن این غنچه دیدنی است!

نوشته شده توسطصداقت...! 15ام شهریور, 1398
از همان کنج اتاق نشیمن یک نگاهم به عماد بود و چهار دست و پا رفتنش و نگاه دیگرم به بقیه برادرزاده ها که 4-5 نفری دور هم حلقه زده بودند و نمی فهمیدم مشغول چه توطئه ای در اتاق نازنینم هستند. با اینکه صدبار خط و نشان کشیده بودم، ته دلم نگران کتاب های قرضی و… بیشتر »

از لاله گویم یا سمن؟

نوشته شده توسطصداقت...! 17ام شهریور, 1396
ده هزارتومانی را در دست راننده گذاشتم و از شوق رسیدن به منزل، از بقیه پول گذشتم. کابوس چند هفته رفت و آمد و خستگی و تعطیلی اجباری فعالیت های مورد علاقه ام تمام شده بود. نگاهم که به درب خانه افتاد، ترکیبی از احساس شکر و شادی و امنیت، تمام وجودم را گرفت.… بیشتر »

سیب تلخ!

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام مهر, 1394
مرتب سیب ها را جا به جا می کردم. نه این خوب نیست. دوباره بعدی را بر می داشتم بو می کردم و نگاه. با لاخره آن را که دنبالش بودم یافتم. خوشرنگ، خوشبو، کاملا هند سی، سالم  و زیبا. این از عادت ها و تزئینات قدیمی اتاقم است. سیب قرمز تازه روی مانیتور و یا… بیشتر »

لذت تلخ امروز!

نوشته شده توسطصداقت...! 8ام اردیبهشت, 1394
از شنیدن صدای ورودش قرارم  برای دیدنش کمتر شد. دو روز بیشتر نیست،  اما اندازه هزار سال دلم برایش تنگ شده است.  این روزها بیشتر از عمه گفتنش، از تماشای حرکات و کلمات و جمله های دست و پا شکسته اش لذت می برم و اینکه به استقبالش نروم و خودش مستقیم  عمه عمه … بیشتر »